Wednesday, September 02, 2009



ریشه یابی ریشه های اطلاعاتی کودتای خامنه ای

به نحوه تشکیل ارگانهای اطلاعاتی جمهوری اسلامی باز می گردد. ابتدای انقلاب برای تشکیل اطلاعات ناچار بودند از افرادی استفاده کنند که با این کار آشنایی داشتند، همانطور که برای آموزش سلاح ناچار به استفاده از ارتشی ها بودند، برای سامان دادن اطلاعات هم مجبور شدند سراغ نیروهای اطلاعاتی رژیم قبلی بروند. در همین حال تلاش سختی بین شرق و غرب برای در دست گرفتن سیستم اطلاعاتی جمهوری اسلامی در کار بود و علیرغم دعواهای سیاسی که در لایه های ظاهری و تبلیغاتی روابط بین المللی دیده می شد در مورد رخنه در سیستم اطلاعاتی و در دست گرفتن آن، رقابت شدیدی بین کا گ ب و اینتلیجنت سرویس در جریان بود. انگلیس حاضر بود در زمینه اطلاعات همه نوع کمکی به جمهوری اسلامی بنماید تا بخیال خود جلوی نفوذ روسها و تاثیرگزاری آنها بر مسئولین کشور را بگیرد و در مقابل نیز روسها با بهره برداری از احساسات ضدغربی بوجود آمده در میان نیروهای انقلابی تلاش می کردند که برای مهار کردن جمهوری اسلامی و سوار شدن بر آن راه میانبر رفته و با در اختیار گرفتن نهادهای اطلاعاتی، کنترل مقامات سیاسی را در دست بگیرند.
برای کشورهایی نظیر انگلیس و روسیه که دارای سازمانهای اطلاعاتی قوی و با تجربه و باقدمتی هستند روشن است که در اختیار داشتن ارگان اطلاعات یک کشور ارزانترین راه تسلط بر آن کشور است. سیاستمداران قدرت واقعی چندانی ندارند و دائماً هم تغییر می کنند ولی نهادهای اطلاعاتی قدرت واقعی و پشت پرده را در دست داشته و وابسته به افراد هم نیستند و سیستم آن همیشه ثابت و نیرومند است.
انگلیس در این راه خیلی مایه گذاشت و تیمسار ارتشبد فردوست که از اعضای رده بالای سرویس اطلاعاتی انگلیس بود را به جمهوری اسلامی هدیه داد. وی دوست دوران کودکی محمدرضاشاه و همدرس او در ایران و سوئیس بود و همیشه بالاترین پستهای امنیتی را در حکومت پهلوی داشت و نزدیکترین ندیم شاه محسوب می شد، بسیاری او را مغز شاه می نامیدند. فردوست ریاست دفتر اطلاعات ویژه شاه و همزمان معاونت ساواك و ریاست دفتر بازرسی شاه را نیز بر عهده داشته است. وی همچنین به عنوان ناظر بر عملیات دولت عمل می‌كرد. فردوست فردی بسیار ثروتمند بود.
فردوست توسط انگلیسی ها به سرویس اطلاعاتی آن کشور جذب و طی سال های 1338 تا 1342 به انگلیس رفته و توسط اینتلیجنس سرویس در انگلستان دوره های آموزشی ویژه ای دیده كه عبارت بودند از : (کتاب خاطرات فردوست)
1 – آموزش سازماندهی «دفتر ویژه»
2 ـ آموزش تلخیص و ارزیابی خبر
3 ـ آموزش حفاظت
4 ـ آموزش تحقیق
5 ـ گزارش نویسی
6 ـ آموزش شبكه های‌ پنهانی
7 ـ آموزش استخدام و عضویابی
8 ـ آموزش اطلاعات و ضد اطلاعات
9 ـ آموزش ضد براندازی
10 ـ آموزش جنگ روانی

پس از خروج شاه از ایران در 26 دی 57 برای همه کشورهای غربی مسجل شده بود که رژیم سقوط خواهد کرد و آنها بسرعت در حال آماده کردن خود برای تعامل با حکومت جدید بودند، اولین تماسها با سران انقلاب از سوی آمریکا و انگلیس برقرار و در جلسه ای با حضور ژنرال هایزر آمریکایی و ارتشبد فردوست بنمایندگی از انگلیس و نیز 3 تن از اعضای عالیرتبه شورای انقلاب، اولین گفتگوهای رودرو شکل گرفت.
نخستین پیشنهاد صریح طرف مقابل به سران شورای انقلاب آمادگی آنها برای مساعدت در تشکیل یک نهاد اطلاعاتی قوی بود که بتواند پس از سقوط شاه جلوی سرویس قدرتمند کا گ ب بایستد و مانع از نفوذ روسها شود. ارتشبد فردوست که تمام دوره های اطلاعاتی را دیده و سالهای زیادی تجربه کار عملی داشت و از طرفی مورد اعتماد سرویس انگلیس بود و می توانست در مواقع ضروری از کمک آنها بهره ببرد برای این همکاری پیشنهاد شد.
ارتشبد فردوست ماموریت یافت در ایران باقی مانده و با کمک به حکومت نوپا مانع از نفوذ کمونیسم و روسها در ایران شود. و به این ترتیب ارتشبد حسین فردوست، پدر تشکیلات اطلاعاتی و امنیتی جمهوری اسلامی ایران شد.
این هدیه سخاوتمندانه دولت انگلیس یک نعمت ارزشمند برای حکومت بود که نهایت استفاده را از آن برد. تا چند سال حضور فردوست در راس سیستم اطلاعاتی ایران مخفی نگاه داشته شد و پس از آن روسها برای انتقام گیری از جریان میتروخین (Mitrokhin) اقدام به افشای موضوع فردوست کردند. ماجرا از این قرار بود که بموازات تلاش غرب برای بدست گرفتن سیستم اطلاعاتی ایران، روسها نیز از طریق سفیر تام الاختیار خود در ایران یعنی وینوگرادوف در ملاقاتهای هفتگی که وی برای مدتی با آیت الله خمینی داشت توانست رهبر انقلاب را متقاعد کند از کمکهای اطلاعاتی بدون توقع شوروی استفاده نماید و به این منظور یکی از افسران عالیرتبه کا گ ب بنام میتروخین که مسئول بخش خاورمیانه سازمان اطلاعاتی شوروی بود برای ارائه این خدمات تعیین شد و این شخص برای از میدان به در کردن فردوست و حامی وی یعنی انگلیس با گشاده دستی اطلاعاتی را به ارگانهای اطلاعاتی ایران ارائه می داد. در مقابل توقع شوروی این بود که در مقابل اشغال افغانستان توسط ارتش سرخ، ایران واکنشی انجام ندهد که حکومت نیز این خواسته را اجابت نمود.
میتروخین در سال 1992 به انگلیس پناهنده شد و مشخص گردید که یک جاسوس نفوذی انگلیس در کا گ ب بوده و یکی از دلایل عدم موفقیت شوروی در بدست گرفتن کامل سیستم اطلاعاتی ایران نفوذی بودن وی بوده، شوروی در مقابل نقش فردوست را افشاء کرد و حکومت ناچار به علنی کردن حضور فردوست شد. این تحولات منجر به قطع موقت ارتباط روسها با سیستم اطلاعاتی ایران و افتادن کامل آن بدست انگلیس بود.
بعد از روی کار آمدن خامنه ای ناگهان سیاست «نگاه به شرق» که تئوریسین آن محمدجواد لاریجانی بود در اولویت قرار گرفت و روابط بسیار نزدیکی با شوروی آغاز شد. خریدهای سنگین نظامی از شوروی و حضور مستشاران روس در ایران و حضور همزمان نیروهای سپاه در شوروی بیش از پیش سبب نزدیکی سپاه با روسها شد. وزارت اطلاعات که معمار آن فردوست بود از این چرخش ناراحت بود و نسبت به خامنه ای دید خوبی نداشت. وزارت اطلاعات با هدایت سعید امامی که فردی مشکوک بود و در یکی از سفرهای فلاحیان وزیر اطلاعات به آمریکا با وی آشنا و سپس برای همکاری با وزارت اطلاعات به ایران دعوت شده بود کودتایی ظریف را بر علیه خامنه ای ترتیب داد. حذف فیزیکی مخالفین و دگراندیشان ایرانی که زیر نظر مستقیم رهبر و با دستور وی سالها در حال انجام بود ناگهان به بیرون درز کرد و خاتمی گزارشی را دریافت نمود که نشان می داد این قتلها توسط وزارت اطلاعات و با دستور رهبر انجام شده است، خاتمی بجای انتشار عمومی گزارش و مطلع کردن ملت، نزد خامنه ای رفت و گزارش را به او داد. خامنه ای در مقابل، ضمن تکذیب نقش خود باند سعید امامی را عامل اسرائیل خوانده و دستور برخورد با آنها را داد. شدیدترین و بی رحمانه ترین شکنجه هایی که تا آنروز حتی نسبت به خطرناکترین مخالفین حکومت انجام نشده بود نسبت به این افراد اعمال و حتی همسر سعید امامی را با شکنجه هایی وحشتناک وادار کردند اعتراف کند با افراد متعددی ارتباط جنسی داشته است، سعید امامی هم بقتل رسید ولی اعترافهایی از او منتشر شد که نشان می داد وی سفرهای متعددی به اسرائیل داشته و برای موساد کار می کرده است. فیلم شکنجه های این افراد برای هشدار به پرسنل وزارت اطلاعات برای آنها نمایش داده شد و به بیرون هم درز پیدا کرد و همگان در اینترنت فیلم شکنجه های فاطمه دری همسر سعید امامی را دیدند. وزارت اطلاعات کاملاً از چشم رهبر افتاد و وی با فراخواندن برخی از تصفیه شده های وزارت تشکیلات اطلاعات موازی را زیر نظر حجازی راه انداخت. با افول وزارت اطلاعات نقش اطلاعات رهبری و اطلاعات سپاه بسیار پررنگ شد و بهمین ترتیب نزدیکی به روسها هم شدت گرفت. نقطه سقوط رهبر هم از همینجا آغاز شد.
وزارت اطلاعات همواره نقش متعادل کننده ای در رفتار رهبر داشت ولی با حذف آنها دور بدست سپاه افتاد که بیشتر نظامی-امنیتی فکر می کرد تا مثل وزارت اطلاعات سیاسی-امنیتی. اولین نوزاد تفکر نظامی-امنیتی سپاه طرح روی کار آوردن یکی از عناصر سپاه یعنی احمدی نژاد بعنوان رئیس جمهور بود، بیرون آمدن وی از صندوق رای را سپاه تضمین می کرد. در حالیکه اگر هدایت جریانات بدست وزارت اطلاعات بود هرگز اجازه نمی داد فردی نظیر احمدی نژاد که نه تعادل روانی داشت و نه شخصیت فردی، چنین جایگاهی را در جمهوری اسلامی بدست بگیرد. این باند جدید 4 سال وقت می خواست تا با هدایت روسها طرح یک کودتای تمام عیار را آماده نماید. در همین 4 سال نیز نتایج این تفکر نظامی-امنیتی در قالب تند شدن شعارهای حکومت و تهدید به بریدن زبان و گردن زدن مخالفین و همچنین رویارویی با کشورهای غربی و گسترش و سرعت بخشیدن به یک امپراطوری نظامی با اولویت دادن به طرحهای موشکی و هسته ای و واگذاری همه پروژه های بزرگ اقتصادی به سپاه و ورود همه جانبه سپاه به عرصه امنیتی خود را نشان داد.
اوج این جریان در سفر پوتین در سال 1386 به تهران و ملاقات طولانی خصوصی وی با رهبر بود که قول و قرارهای استراتژیکی رد و بدل شد. روسها در مقابل تامین خواسته های رهبر امتیازات بسیار مهمی از جمله مالکیت دریای خزر را گرفته و همچنین خواستار ابقای احمدی نژاد برای دوره بعدی شدند. بطرز بی سابقه ای نیروهای سپاه (150 نفر) وارد مجلس و دولت و خبرگزاریها و صدا و سیما شده و بیشتر پستهای اجرایی نظیر استاندار و فرماندار بین مابقی افراد سپاهی که وزیر و نماینده مجلس نشده بودند تقسیم شد و تعدادی نیز بعنوان سفیر عازم کشورهای خارجی شدند.
در قرن بیستم جهان شاهد پدیده ‌ای است که کمتر در گذشته سابقه داشته است و آن نظامیانی هستند که امور دیوانی را هم فرا‌گرفته ‌اند و به همراه پاره ‌ای از نیروهای غیرنظامی دولتی را تشکیل داده‌اند که به آن «نظام‌های اقتدارگرای دیوانسالار» (Bureaucratic Authoritarian Regime) می‌گویند. اینان در بسیاری از کشورهای آمریکای جنوبی چون آرژانتین، شیلی، اروگوئه، برزیل و همچنین در کره جنوبی و یونان حکومت را به دست گرفتند.
سپاه که زمانی نیروی مسلحی بود که در راه پاسداری این مرز و بوم می‌جنگید کم کم محدوده عمل آن از کار سپاهیگری به کشورداری گسترش یافته و یک واحد بزرگ اقتصادی شده است که بیشترین و بزرگترین قراردادهای ساختمانی را در دست دارد. مجتمع خاتم ‌الانبیا بزرگترین شرکت ساختمانی ایران است که در کشورهای همسایه همپیمان‌های بزرگ ساختمانی دارد. سپاه بنادر و گمرکات متعددی در اختیار دارد که هر کالایی را می‌ خواهد بدون نظارت دولت و بدون پرداختن عوارض گمرکی وارد می‌کند و از آنجا که سپاه فعالیت‌ های اقتصادی و تجاری وسیعی دارد لذا بخش گسترده‌ ای از واردات مملکت از کنترل دولت خارج است و بدین طریق به هر صنعتی روی بیاورد هیچ رقیبی تاب مقابله با آن، حتی از نظر اقتصادی و هزینه تمام شده، را ندارد. دو سال پیش شرکت‌های مربوط به سپاه در دوبی ۱۲ میلیارد دلار درآمد داشتند.
بدین سان سپاه دولتی در درون دولت با درآمد مستقل خود ایجاد کرده و سخت هم از این منابع مالی خود حراست می‌کند. سپاه هم حزب سیاسی دارد و هم با بودجه و پایگاهی که دارد نمایندگان مورد نظر خود را به مجلس می‌فرستد، نمایندگانی که گاه برای مردم کاملا ناشناخته هستند. عموم مساجد و هیات‌های عزاداری و تکیه‌ ها و منابر نیز از طریق بسیج در دست سپاه است و هر روحانی هر جا که باشد از ترس بسیج مجبور است در خطی که سپاه می‌ خواهد عمل کند والا بساط او را با سر و صدا و جوسازی برمی‌ چینند. سپاه دیگر یک نیروی نظامی سنتی به عنوان بازوی نظامی در اختیار رهبریت حکومت نیست بلکه نهادی است که از طریق اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی در همه ارکان حکومت و همه واحدهای اجتماعی ریشه عمیق دوانیده است و این پدیده در هر جای دنیا که باشد به دنبال تسخیر همه قدرت می‌رود. در ایران نیز این خیزش برای تسخیر قدرت از دوران انتخاب اول احمدی ‌نژاد خود را کم کم نشان داد اما زیاد مورد توجه قرار نگرفت زیرا اینگونه حکومت در تاریخ ما سابقه نداشت و در منطقه خاورمیانه نیز تنها ارتش پاکستان تا حدودی این خصوصیت را دارد ولی نمونه کامل ‌تر آن دولت اسراییل است. سپاه همه قدرت را می‌خواهد و دیگر حاضر نیست امور دیوانی را به دیگران واگذارد بلکه تمام دولت را می‌خواهد هر چند لازمه این تصرف قدرت، پذیرش رهبریت خامنه‌ ای به عنوان ولی مطلقه فقیه باشد. مهمتر اینکه این نیرو به دلیل قدرت نظامی، اقتصادی و سیاسی خود، عزم خود را کاملا جزم کرده که قدرت را تصاحب کند و برای دستیابی به این هدف از هیچ عملی فروگذار نخواهد بود. دروغ و تقلب، سرکوب، پخش پول، استفاده از خرافی‌ ترین باورهای مردم و خلاصه هر چه که برای گرفتن قدرت لازم باشد، و چون ذهن نظامی دارد هیچ مصالحه و تقسیم قدرتی را نمی‌پذیرد که از نظر آنان در صحنه نبرد اگر به دشمن فرصت بدهی او تو را خواهد کشت.
در چنین شرایطی نیروهای مخالف این جریان که مایل نیستند سقوط کشور در دستان نظامیان و پدید آمدن یک دیکتاتوری بی نظیر در تاریخ ایران را ببینند در انتخابات اخیر قد علم کردند تا بلکه بتوانند تغییری در مسیر ایجاد کنند. وجه مشترک همه این نیروها آن است که یا ولایت فقیه را نمی‌خواهند و یا قدرت مطلقه آن را قبول ندارند و می‌خواهند آن را زیر نظارت قانون درآورند. خامنه‌ ای با محاسبات سیاسی و دلبستگی به قدرت کامل و بی‌چون و چرا، چند سالی بود تصمیم خود را گرفته بود و این را در حمایت‌های مستقیمش از احمدی‌نژاد از یکی دو سال پیش آشکار کرده بود... وی با گرم کردن تنور انتخابات نظام را تثبیت می‌کرد و امیدوار بود که این بار هم مثل بار قبل با ترفند سیاسی و تقلب در آرا، بی آن که سر و صدایی بلند شود، احمدی ‌نژاد برنده شود و جناح رقیب مثل بار پیش با چند گلایه راهی خانه شود. اما سیر وقایع چنان شد که او ناگزیر شد رسما جانب سپاه را که ضامن قدرت مطلقه او بود گرفته و کمر به نابودی جناحی که با قدرت او سازگاری نداشت ببندد. اکنون جامعه گویی از خواب غفلت بیدار شده است و چهره حقیقی نظامیان حاکم با رهبریت خامنه‌ ای را به روشنی می‌بیند. روحانیت متوجه شده است که تا بالاترین لایه‌ های آن دولتی شده و بیشتر سنت هزار ساله استقلال و مردمی بودن آن در پای قدرت حکومت ولایت مطلقه فقیه خرج شده است و این آخرین سنگر او پیش از نابودی کامل و حل خفت‌بار در دستگاه حکومتی است. بخش‌های عرفی و حتی اصلاح‌ طلبان حکومتی نیز متوجه شده‌اند که امیدی که آنان به اصلاح از درون داشته‌اند بیشتر بر امیدواری و حسن نیت بنا شده بود تا واقعیت قدرت و حریف بر سر آن است که در اولین فرصت همه آنان را از بیخ و بن براندازد و حکومت اسلامی را جایگزین مردمسالاری دینی کند. همه نیروهای سیاسی مقابل ولایت فقیه و بخش اعظم جامعه که با آنها همراهی دارند حالا با دیدن چهره واقعی حکومتی که از چند سال قبل زمینه ایجاد آن فراهم شده بود بر عزم خود جزم شده‌اند که در مقابل آن بایستند، هر چند این ایستادگی مثل هر مبارزه مردمی و غیرنظامی، بالا و پایین‌ها و اوج و فرودهای خود را داشته باشد. از سوی دیگر شواهد تاریخی و احکام عقلی به ما می‌گوید که با گذر زمان در صف نیروهای اقتدارگرا که به سرکوب ملتشان می‌پردازند شکاف‌ ها ایجاد می‌شود و ریزش‌ ها شروع می‌شود، به ویژه در زمانه ارتباطات که دیگر حکومت‌ ها نمی‌توانند حقایق را از مردم خود برای مدت طولانی مخفی نگه دارند. عقب ‌ماندگان از تاریخ و خرافه ‌پرستان زورگو می‌ توانند قدرت را به دست گیرند اما توان نگهداری آنرا ندارند و محکوم به شکست خواهند بود.
واقعیتهایی که تنها بخش اندکی از آن اینروزها به بیرون درز کرده و کروبی از سفید شدن روی دیکتاتورها بدلیل تجاوز وحشیانه به دختران و پسران می گوید و محسن رضایی در مقابل گزارش مشابهی که توسط عده ای رزمنده تهیه شده، که آن نیز به تجاوز رایج در زندانها بعنوان یک روش شکنجه که با دستور مستقیم رهبر انجام می شود می پردازد، می گوید که باید عزای عمومی اعلام شود.
حکومت ایران سالها است که دیگر یک حکومت ایدئولوژیک نیست، بلکه یک امپراتوری مالی گسترده ای است که بدون توجه به هر گونه اخلاقیات راه خود در گسترش قدرت و ثروتش را می رود، برای چنین حکومتی استفاده از تجاوز به زندانیان بعنوان یک شکنجه امری بسیار عادی و معمولی است... سرکوبهای وحشیانه نیروهای حکومت در خیابانها و در مقابل دوربینهای ثبت کننده که حتی شامل زنان و دختران نیز شد، تا کنون فقط از رژیم اسرائیل دیده شده بود آنهم نه در این مقیاس و شدت.
مردم بدرستی احساس خطر کرده اند، اگر به این حکومت فرصت بدهند سرنوشت سیاه و تیره ای در انتظار آنها خواهد بود که تجاوز فقط در پس دیوارهای زندانها باقی نخواهد ماند و ملت باسارت یک حکومت وحشی در خواهد آمد که آنچه یک ارتش اشغالگر بیگانه با آنها نمی کند بر سرشان خواهد آورد.
ایستادن جلوی این فاجعه مرگ با عزت است و تحمل آن مرگ با ننگ و ذلت.




رضا شاه بدون اطلاع از جزئيات همچنان دم از محاکمه صحرائي خائنان مي زد
!

دوم سپتامبر 1941( شهريور 1320) در حالي كه دو راديو متعلق به انگستان ( لندن و دهلي) رضا شاه را زير شديدترين انتقادها قرار داده و سعي در بدنام كردن او داشتند تا به اين ترتيب نظر مقاماتي را كه هنوز هواخواه وي بودند تغيير دهند و راه را براي اسارتش هموار سازند، تازه وي؛ آن هم از طريق نزديكان خود اطلاع يافت كه سربازان كه همگي وظيفه و از شهرهاي دور افتاده و روستا ها بودند از هشتم شهريور كه آنان را از پادگانها بيرون كرده اند در خيابانها و جاده ها گرسنه مانده و با پاي پياده به زادگاههاي خود باز مي گردند و قسمتي از سلاحهاي سبك و فشنگ از انبارهاي اسلحه سرقت شده و به اشرار فروخته مي شود!. رضا شاه كه هنوز نمي دانست انگلستان و شوروي بركناري ، تبعيد و اسارت او را از شرايط تغييرناپذير براي ترك مخاصمه مطرح كرده اند با دريافت خبر آوارگي سربازان از اطرافيانش، بار ديگر خشمگين شد و غافل از اين كه آوارگي خود او، بسان سربازان ، مطرح است عصا بر زمين مي زد و تاكيد برتسريع تشكيل دادگاه نظامي زمان جنگ (معروف به محكمه حرب) با حضور شخص خود داشت تا ژنرالهايي كه سربازان پادگانها را مرخص كرده بودند محاكمه و اعدام شوند. تنها خبر رسمي كه در اين روز به رضا شاه دادند تا اعصابش را خرابتر كنند و جرات را از او بگيرند ادامه بمباران شهرهاي شمالي توسط هواپيما هاي شوروي و پيشروي واحدهاي نظامي انگلستان به داخل كشور بود. رضا شاه هنوز نمي دانست كه لشكر 7 پياده كرمان حاضر به ترك پادگان نشده و خود را براي نبرد با يك تيپ هندي كه تا 107 كيلومتري جنوب اين شهر پيش آمده بود آماده كرده و اين تيپ از بيم مقابله، در جلگه « راين Rayen » و دامنه كوه هزار دست به سنگربندي زده است؛ لشكر خوزستان بدون توجه به بخشنامه «نخجوان ـ رياضي» با نيروهاي متجاوز انگليسي درگير شده و زد و خورد ادامه دارد ؛ لشكر تبريز هم به دو قسمت شده ؛ قسمتي با توپخانه لشكر از بيراهه براي دفاع از تهران روانه پايتخت شده و قسمت ديگر ترجيح داده كه به جاي تسليم شدن به نيروهاي شوروي، به تركيه «بي طرف» عقب نشيني كند . رضا شاه همچنين خبر نداشت كه زير گوش او، در تهران ، خلبانان پايگاه قلعه مرغي كه بر ضد فرمانده سابق خود كه به آنان دستور رفتن به منازلشان را داده بود شورش كرده بودند و تعداد ديگري از هواپيماها را در «يافت آباد» فرود آورده و زير درختها استتار كرده بودند تا به موقع استفاده كنند. ولي اين خبر را كه براي هر ايراني تاسف آوراست به رضا شاه داده بودند كه در پي مرخص شدن سربازان لشكر فارس، بعضي از عشاير منطقه در اين لحظات حساس ، ميهندوستي را رها ساخته، اسلحه برداشته و درصدد حمله به شهرها و روستاها و كاروانها بر آمده اند ولي برايش تحليل نكرده بودند كه اين عمل به تحريك عوامل خارجي( انگلستان ) صورت گرفته كه سران ايلها را تطميع كرده بودند. رضا شاه موفق نشده بود ريشه ايلخان بازي را در عشاير كه يك مسئله عمومي ايران از زمان مغولها بود كاملا قطع كند . كارشناسان نظامي بي طرف و نگارندگان تاريخهاي نظامي به صراحت نوشته اند كه اگر خيانت اواخر اوت در ايران صورت نگرفته بود، در آن زمان شوروي و انگلستان آن نيروي اضافي را نداشتند كه بتوانند از عهده ارتش ايران كه با انضباط سخت آموزش ديده بود برآيند، زيرا كه شوروي در برابر آلمان حالت دفاعي توام با عقب نشيني در پيش گرفته، لنينگراد به محاصره آلماني ها افتاده و انگلستان در شمال آفريقا و اروپا با آلمان و در خاور دور با ژاپن درگير بود و تكنولوژي نظامي تا آن حد پيشرفته نبود كه ايران فاقد آن باشد و در آن زمان حتي ايران اگر مي خواست مي توانست به سرزمين هاي مجاور خود كه جز تركيه و افغانستان، زير سلطه قدرتهاي اروپايي بودند تعرض كند. چرچيل در خاطرات خود اعتراف كرده است كه براي حمله به ايران، با زحمت بسيار توانسته بود 3500 تا 5000 سرباز عمدتا هندي جمع آوري كند

ژنرال مک آرتور

اظهارات جالب ژنرال مک آرتور در مراسم امضاي اسناد تسليم شدن ژاپن که تحقق نيافت
مک آرتور و قرارداد تسليم ژاپن
با اين كه سه هفته از تسليم شدن ژاپن گذشته بود و نيروهاي آمريكايي آن كشور را عملا اشغال كرده بودند، قرارداد تسليم رسمي ژاپن پيش از ظهر دوم سپتامبر سال 1945 (روزي چون امروز) طي مراسمي در كشتي جنگي آمريكايي "ميسوري" كه در آبهاي خليج توكيو لنگر انداخته بود به امضاي نمايندگان دولت ژاپن رسيد.
در اين مراسم كه بيش از 20 دقيقه طول نكشيد، ژنرال مك آرتور در نطقي اظهار اميدواري كرده بود كه دنياي آينده بدون جنگ و خونريزي باشد و كشورهاي درگير در جنگ جهاني دوم، اعم از غالب و يا مغلوب، جنگ را پشت سر بگذارند و آن را بفراموشي بسپارند و زندگاني را از سر گيرند. مک آرتور گفت که اميد صادقانه او و نوع بشر است که دنياي بهتري از ميان کشتارها و ويرانگري هاي گذشته سر بلند کند - دنيايي بدون ترس که در آن شئون انسانها رعايت شود.
در همين مراسم اعلام شد كه امپراتور ژاپن ژنرال مك آرتور را به عنوان سرفرمانده نيروهاي اشغال كننده ژاپن (عملا حکمران اين
کشور) پذيرفته است. مک آرتور روز پيش از اين، قدم به خاک ژاپن نهاده بود

نگاهي به تحقق آرزوي احمدشاه مسعود در زادروز او

: تحقق همبستگي پارسيان جهان
احمدشاه مسعود
دوم سپتامبر (12 شهريور) زادروز پارسي (تاجيك) بزرگ، احمدشاه مسعود است كه در سال 1953 (15 روز پس از براندازي 28 امرداد 1332) به دنيا آمد و نهم سپتامبر 2001 (دو روز پيش از رويدادهاي 11 سپتامبر در آمريكا) با انفجار بمبي كه در دوربين عكاسي يك مصاحبه گر رسانه كارگذارده شده بود در ايالت تخار افغانستان كشته شد و ماه بعد نيروي نظامي آمريكا وارد افغانستان شد كه هنوز در آنجاست.
احمدشاه مسعود يك ناسيوناليست مسلمان بود كه همانند پدرش سرهنگ دوستمحمدخان آرزو داشت پارسيان بار ديگر يكپارچه شوند - دست كم از طريق وحدت فرهنگي. او با مداخله خارجي در افغانستان مخالف بود و آن را عامل سيه روزي مي دانست و برپايه همين اعتقاد با مداخله شوروي در افغانستان مبارزه كرد و پس از خروج شوروي از افغانستان وزير دفاع اين كشور شد و بعد فرمانده ايستادگي مسلحانه در برابر طالبان كه آنان را هم عامل عقب ماندگي مي دانست. مسعود بارها از تلاش دکتر محمد مصدق به ملي كردن نفت ايران و طرد نفوذ بيگانه تجليل كرده آن را در رديف بپاخيزي پدرخود و تاجيكان در فرارود در نيمه اول قرن 20 بر ضد شوروي خوانده بود.
در پنجاه و پنجمين زادروز احمدشاه مسعود، اصحاب نظر با توجه به افزايش ديدارهاي سران سه دولت پارسي زبان (ايران، تاجيکستان و افغانستان) تحقق آرزوي مسعود را بعيد نمي دانند و مي گويند که همکاري ها و همبستکي فرهنگي ايران و تاجيکستان به اوج خود نزديک مي شود. اين اصحاب نظر در عين حال تاجيکستان را يکي از معدود کشورهاي بي دشمن جهان دانسته و گفته اند که در اوت 2008 رهبر چين در شهر دوشنبه با اشتياق تمام قراردادهاي متعدد با امامعلي رحمان رهبر تاجيکستان امضا کرد که اجراي آنها به رشد و پيشرفت تاجيکستان خواهد انجاميد.
احمدي نژاد، رحمان و کرزاي سران سه دولت پارسي زبان درکنار هم


سران چين و تاجيکستان هنگام امضاي قراردادهاي متعدد (شهر دوشنبه 28 اوت 2008)


آيت الله العظمى منتظرى به نامه موسوی، خاتمی، کروبی و دیگر فعالان اصلاح‌طلب

شکنجه‌گران باید محاکمه شوند

آیت‌الله العظمی منتظری، از رهبران انقلاب اسلامی و مراجع تقلید سرشناس قم، در پاسخ به نامه موسوی، کروبی، خاتمی و دهها چهره‌ی سیاسی اصلاح‌طلب به صراحت خواستار محاکمه عاملان اعتراف‌گیری تحت شکنجه شد و هشدار داد که اگر خطاکاران محاکمه نشوند، مردم قانع نخواهند شد.


به گزارش «موج سبز آزادی» به نقل از سایت اینترنتی دفتر این مرجع تقلید، آت‌الله منتظری تصریح کرده که باید مردم واقعا احساس كنند به حقوقشان توجه شده است و به آينده اميدوار شوند،‏ ‏نه اين كه در صدد اغفال مردم باشند و مثلا با تعطيلى يك بازداشتگاه تمام گناه را به گردن يك ساختمان بيندازند.

متن کامل این نامه به نقل از پایگاه اینترنتی دفتر آیت‌الله منتظری به شرح زیر است:

‏بسم الله الرحمن الرحيم ‏


حضرات آقايان حجة الاسلام والمسلمين حاج شيخ مهدى كروبى و حجة الاسلام والمسلمين سيد محمد خاتمى و‏ ‏مهندس ميرحسين موسوى و ساير نخبگان و شخصيت هاى فرهنگى و سياسى امضاءكننده نامه مورخ 3/5/1388 دامت بركاتهم


‏پس از سلام و تحيت و آرزوى سلامتى و توفيق بيشتر براى شما عزيزانى كه با احساس وظيفه شرعى و ملى گوشه اى از‏ ‏حوادث تلخ و مظالم جارى را متذكر شده بوديد يادآور مى‎شوم :


‏اين جانب نيز مانند شما آقايان از اوضاع جارى و بحرانى كنونى كه در اثر ندانم كارى و بى تدبيرى بعضى از مسئولين براى‏ ‏جمهورى اسلامى پيش آمده سخت نگرانم ، و آنچه را وظيفه شرعى و ملى خود تشخيص مى‎دادم در پيام ها و نوشته هاى‏ ‏قبلى تذكر داده ام و الان نيز متذكر مى‎شوم كه :


‏حاكميت تاكنون چه نفعى از بحرانى كه به وجود آورد برده است ؟ جز اين كه اكثريت قاطع مردم عزيز را ناراضى و‏ ‏خشمگين نموده و فاصله خود را با آنان بيش از پيش كرده و جايگاه نظام جمهورى اسلامى را در دنيا ضعيف نمود و‏ ‏حساسيت و بدبينى بسيارى از مردم كشورهاى ديگر و سازمانهاى جهانى حقوق بشر را بيش از پيش برانگيخته است ؟


‏تصميم گيرندگان حوادث و فجايع اخير آيا تجربه حكومت شاه و ساير رژيم هاى استبدادى را از ياد برده اند؟ مگر رژيم‏ ‏شاه با ايجاد خفقان و رعب و سركوب آزادى خواهان و سانسور رسانه ها و زندانى و شكنجه نمودن فعالان سياسى و‏ ‏معترضين و اعتراف گيرى از آنان و پرونده سازى و تبليغات دروغ توانست در مقابل موج اعتراضات و نارضايتى هاى‏ ‏مردم مقاومت كند؟


‏چرا عقلاى قوم كارها را به دست يك عده افراد نامتعادل و اسير توهمات و تمايلات خطى و گروهى داده اند، تا همه چيز‏ ‏و از جمله مشروعيت نظامى كه تاكنون براى آن اين همه سرمايه گذارى شده است را زير سوال ببرند و زمينه بدبينى و‏ ‏بى اعتقادى به اصل اسلام و انقلاب را بين نسل جوان تقويت نمايند و آنان را نسبت به حاكميت دينى متزلزل سازند