Tuesday, September 01, 2009

روزي كه جنگ جهاني دوم آغاز شد - شصت و نهمين سالروز آغاز اين جنگ در زير ابرهاي سياه معارضه اي تازه
هيتلر و دسته اي از نظاميان عازم تصرف دانتزيک(لهستان)

جنگ جهاني دوم در يكم سپتامبر سال 1939(69 سال پيش، روزي چون امروز) با حمله نظامي آلمان به لهستان آغاز شد. اين جنگ تا يكمين هفته ماه مه سال 1945 در اروپا و تا نيمه آگوست همين سال در خاور دور ادامه يافت و مسكو و واشنگتن را دو آقاي جهان كرد و ....
جنگ، ساعت 5 و 45 دقيقه بامداد يكم سپتامبر آغاز شد و همان روز تا اواخر شب، نيروهاي آلمان دانتزيك (گدانسك) را كه طبق قراردادهاي پايان جنگ جهاني اول، توسط فاتحان از آلمان جدا و به لهستان واگذار شده بود پس گرفتند. حمله نظامي آلمان به لهستان، يك هفته پس از انعقاد پيمان عدم تجاوز آلمان و شوروي آغاز شده بود كه اگر آلمان سال بعد اين پيمان را نقض نكرده بود، جهان در كنترل اين دو قدرت (مسكو و برلين) قرار مي گرفت. متعاقب اين حمله، سوم سپتامبر انگلستان و دومينيونهايش (استراليا، نيوزلاند و ...) و سپس كانادا و افريقاي جنوبي به آلمان اعلان جنگ دادند. فرانسه سوم سپتامبر و شش ساعت بعد از انگلستان به آلمان اعلان جنگ داد ولي جنگ دو کشور از ششم اكتبر آغاز شد. شوروي و اسلواكي نيز از هفدهم سپتامبر به لهستان حمله ور شدند و باقيمانده ارتش لهستان كه از برابر آلمان عقب نشيني كرده بود مجبور به خروج از وطن شد و به روماني و مجارستان پناه برد. لهستان 36 روز پس از آغاز حمله به زانو درآمد و ميان روسيه و آلمان قسمت شد. در جريان جنگ جهاني دوم، لهستان بيش از 20 درصد نفوس خود را از دست داد. لهستان اسلاوتبار قبلا هم قرنها در كنترل روسيه بود و در سال 1944، بازهم اين نظاميان روس بودند كه آن را از دست آلمان خارج ساختند كه تا اواخر دهه 1980 متحد روسيه بود و عضو بلوك شرق. چند سال پس از انحلال بلوك شرق كه با غفلت گورباچف صورت گرفت، لهستان به عضويت اتحاديه نظامي غرب، «ناتو» درآمد و در آگوست 2008 (از فرصتي كه مسئله گرجستان به دست داده بود استفاده كرد) به آمريكا اجازه داد كه در خاك آن كشور پايگاه ضد موشكي و رهگيري مستقر سازد (كه ترديد نيست عملي برضد روسيه است، نه آنطور كه عنوان شده با هدف جلوگيري از رسيدن موشكهاي ايران به شرق آمريكا و نيز انگلستان). دولت لهستان با دادن اين مجوز بارديگر خودرا در معرض حمله ارتش روسيه قرارداده است، ازنوع تعرض نظامي ژنرال پاسكويچ در نيمه اول قرن نوزدهم كه بسيار خشونت آميز بود.
پوتين با گزارشگر تلويزيون (اوت 2008)

حمله نظامي يكم سپتامبر 1939 آلمان به لهستان در سالروز شكست ارتش فرانسه در سال 1970 از آلمان (نبرد سدان) و تسليم شدن ناپلئون سوم پادشاه وقت فرانسه به ويلهلم اول پادشاه پروس آغاز شده بود. در پي اين پيروزي بود كه ويلهلم به «ورساي» فرانسه رفت و خود را قيصر (امپراتور) همه آلماني ها اعلام كرد و به اين ترتيب آلمان (رايش) ابر قدرت جهان شد، انگلستان دوم و روسيه به رديف سوم پايين رفت و دوران دسته بندي نيروهاي رقيب (صلح مسلح) و عمدتا بر سر بلعيدن سرزمينهاي قاره هاي دوردست آغاز شد كه تا جنگ جهاني اول ادامه يافت. تحميلات تحقيرآميز فاتحان جنگ جهاني اول بر ملت آلمان و ازجمله دادن قسمتي از اراضي آن به لهستان بود كه آتش جنگ جهاني دوم را برافروخت. زياده خواهي بلوك غرب پس از فروپاشي شوروي و خروج نظامي ـ سياسي روسيه از اروپاي مركزي و شرقي كه به صورت محاصره اين كشور درآمده است «ولاديمير پوتين» را به صورت ناپلئون روس درآورده و دوران معارضه تازه اي آغاز شده است. اين بار وضعيت جهان در جهت غرب نيست زيرا كه قدرت هاي ديگري سربرافراشته اند كه قبلا به دست غرب سركوب شده بودند. دقّت در متن (تكست) دو مصاحبه تلويزيوني ولاديمير پوتين در آگوست 2008 كه در وبسايت كرملين قراردارد، «آينده» را به دست مي دهد. از اين دو مصاحبه طولاني و پرمعنا چنين برمي آيد كه پوتين دست غرب را خوانده، ضعف هايش را كشف كرده، دوستان روسيه و دشمنان غرب را شناخته، به ظرفيت روسيه و يارانش پي برده، بر اوضاع جهان وقوف كامل دارد و هر عمل غرب با پاسخي بمراتب شديدتر رو به رو خواهد شد. همين دو مصاحبه، هماهنگي 27 كشور اتحاديه اروپا را تا حدي برهم زده است. به علاوه، رسانه هاي روسيه در چند روز گذشته بگونه اي هماهنگ با دولتشان عمل كردند كه در 90 سال گذشته سابقه نداشت و دولت مسكو مي تواند از اين پس روي آنها درحمله و دفاع حساب كند. ضعف ژورناليسم شوروي يكي از علل فروپاشي اين امپراتوري از درون بود.
تانکهاي روسيه در اوستياي جنوبي (يکم سپتامبر 2008)

نامه آيت الله پسنديده برادر امام خمينی به وی در تاريخ ۱۵ مرداد ۱۳۶۲

http://1..bp.blogspot.com/_RnkUnJreHXI/SnBYasDAjkI/AAAAAAAAALs/87ua1dMw  Pq0/s1600-h/book-small-041025051835-006.gif

ناله ها از هر سو به گوش می رسد و نفرينش به ارباب عمايم عالمی را گرفته است. براساس آنچه هر روز مشاهده می کنيم و آن چيزهايی که به گوش ما ميرسد و خودمان احيانا در جريان آن قرار می گیریم، مردم هر ساعت دست به آسمان دارند و آرزوی بازگشت اوضاع گذشته را می کنند.آيا اين ناله ها ر ا شما می شنويد؟ يا ماشاالله با حصاری که دور شما کشيده اند، شما هم حکايت آن چوپان را داريد که گرگ به گله اش زده بود ولی او بی خبر مشغول دوشيدن ميش مورد علاقه اش بود و هيچ از جای نجنبيد تا لحظه ای که گرگ سراغ خودش آمد. اول ميش او را به پنجه ای دريد بعد هم خودش را...روزی که در خمین و به دستور حزب جمهوری و با تمهید و توطئه ای که گمان ندارم بدور از اطلاع شما بوده، عمامه از سر من کشیدند و از هيچ اهانتی ابا نکردند، من ذره ای گلایه نکردم، که روزگار جدمان پیش چشم بود.روزی که آن سید بیچاره را که فقط قصد خدمت داشت و خود شما صد بار گفته بودید که از فرزند به من نزدیکتر است، با آن افتضاح از رياست جمهوری خلع کردند و یک بدبخت بد عاقبت را که اداره یک کاروانسرا هم از عهده اش برنمی آید به ریاست جمهوری این مملکت بزرگ و معتبر تعیین کردند، به شما گفتم این شیاطین قصد دیگری دارند و می خو ا هند از این عروسک برای اجرای مقاصد خود استفاده کنند.اما شما به جای گوش دادن به این حرفهای مصلحانه رو در هم کردید و حتی حرمت برادر بزرگ را هم رعایت ننمودید. من که مثل عقیل بن ابوطالب مال و جا و مقام نخواسته بودم که شما حکم به داغ کردن دلم دادید و سر پیری اهانتی به من روا داشتید که در زمان شاه هم کسی جرات اعمال آن را نداشت..روزی که دستور دادید همه صندوقها را به نام علی آقا خامنه ای باز كنند من و دو سه آدم دلسوز که حداقل یکیشان، یعنی شیخ علی آقا تهرانی بیست سال شاگرد خاص و مورد محبت شما بود، به شما نوشتیم که این انتخاب ایران را بر باد میدهد، گوش نکردید وحالا میبینید آنچه نباید میدیدید.این همه خونها ریخته شد، اینهمه جنایات وقوع پیدا کرد که از ذکر آن به خود میلرزم که مبادا قطره ای از این خونها به سبب اخوت (برادری) من و شما دامن مرا بگیرد، فقط برای اینکه شما به جای گوش سپردن به آنها که هم به اسلام و هم به ایران علاقه مند بودند، گوش به شیاطین دادید.
شما چگونه بر مسند ولایت مینشینید؟ آن سادات عالیقدری را مثل حاج آقا حسن قمی، سبط آن افتخار ازلی تشیع، حاج آقا حسین قمی طاب ثراه و آقای حاج سید کاظم شریعتمداری، مرجع بر حق شیعه مولا علی را به آن خفت خانه نشین می کنید و مرجعیت را از آنها سلب می کنید، از آنها که خود با اشک و ناله های من بیست سال پیش
حكم مرجعیت شما را امضاکردند و به شاه دادند تا از آزار و توهین به شما ممانعت شود..شما خود بهتر از هر کسی می دانید که من از ابتدا با مداخله روحانیون در امور کشوری و لشگری مخالف بودم و به شما گفتم وقتی ما مصدر کار شویم اگر کارها مطابق خواست مردم نباشد همه نفرت متوجه ما خواهد شد و در نهایت اسلام ضرر خواهد دید .آیا امروز نتیجه ای بجز این حاصل شده است؟ این مردمی که در راه اسلام از جان می گذشتند و در زمان شاه از فکلی و بازاری و دانشجو و زن، شعایر دینی را محترم میداشتند، امروز نه به دین توجهی دارند و نه برای شعایر دینی ارزشی قایلند. آنها میگویند اگر دین این است که اولیا جمهوری اسلامی اعمال می کنند بهتر است ما کافر باشیم و اصلا اسم مسلمان روی ما نباشد.با سیاستهای غلط جمعی منبری و مدرس که از اداره خانه خودشان هم عاجزند، امروز ایران به نهایت ذلت و خواری در دنیا افتاده است. 0حتی یک دوست برای ما باقی نمانده است. من با چند روحانی شیعه پاکستانی اخیراحرف میزدم آنها از وضع ایران گریه می کردند و می گفتند در کشور ما سابق شیعه مقام و ارزشی داشت ولی حالا ما تا اسم تشیع را می آوریم، می گویند لابد مثل ایران.
آقای حاج آقا صدر به من می گفت مردم لبنان، که در غیبت آقا موسی صدر چشم به ایران داشتند امروز خیلی از ایران زده شده اند. این چه معنا دارد که ما اسلحه از
اسرائيلي بخریم و بعد از جنگ با اسراییل و تحریر جنوب لبنان سخن بگوییم.بنده در مورد جنگ و مسایل آن حرف نمی زنم که خود مثنوی هفتاد من کاغذ است، فقط می گویم آیا به گوش شما نمی رسد که بعضی از نور چشمیها چه دست اندازیها به بیت المال مسلمین به اسم و جنگ و کمک به جنگ زدگان کرده اند.بیش از ۳ ماه است بنده برای دیدن شما وقت خواسته ام ولی دفتر شما مرتب می گویند وقت ندارید. آنوقت هر روز ملای فلان ده و داد ستان بهمان قصبه را به حضور می پذیرید. چون لابد به جز مدح و ثنا نمیگویند و بدبختانه شاید چون خداوند تبارک به من لسان مداحی نداده حتی باید از برادر خود محروم بمانم.بنده گمان دارم که با ارسال این نامه لابد تضییقات و گرفتاریها برای ما بیشتر خواهد شد ولی چون چند روزی است که حس می کنم هر لحظه ممکن است که حق تعالی آرزویم را اجابت کند و اجازه ترک این جهنم فانی را عنایت فرماید، لذا به عنوا ن وصیت یا توصیه و یا خداحافظی برادری با برادرش این جملات را نوشتم..شما وصیت نامه می نویسید و برای خود جانشین تعیین می کنید پس چرا یکباره اسمش را نمی گذارید سلطنت اسلامی به جای جمهوری، مگر رسول اکرم جانشین توی وصیت نامه تعیین کرد؟ بجز اینکه مولا علی را که معصوم و منتخب الهی بود به مردم عرضه داشت. شما کدام معصوم را در اطرافتان می بینید؟ شیخ علی مشکینی را که کراهت نفس او کاملا از منظر هویداست ؟بله کدام معصوم را دیده اید؟۱۴ قرن مردم تشخیص می دادند که کدام مرجع اعظم است و کدام یک از علما قابل احترام و اعتماد.حال روزنامه ها یک روزه یک شیخ را آیه العظمی می کنند و دیگری را افقه الفقها..آن شیخ گیلانی جلاد آیت الله می شود و دسته دسته ثقه الاسلام و حجه الاسلام از کارخانه حکومتی بیرون می آید.اسمش را هم گذاشته اند حکومت جمهوری اسلامی، و مسرورید که حکم خدا را در زمین اجر ا کرده اید؟خوشا به سعادت آنها که همان روزهای نخست رفتند و این روزها را ندیدند.من نیز دیر و زود می روم تنها وحشتم برای شماست.خداوند همه را به راه راست هدایت کند.

۲۵ شوال ۱۴۰۳ قمری قم

مرتضی پسندیده