Friday, June 19, 2009

Nazanin-Someday ( 2009 Iran Election)


گر شعله های خشم وطن / زین بیشتر بلند شود
ترسم به روی سنگ لحد / نامت عجین به گند شود

پر گوی و یاوه ساز شدی، / بی حد زبان دراز شدی
ابرام ژاژخایی ی تو / اسباب ریشخند شود

هرجا دروغ یافته ای / درهم چو رشته بافته ای
ترسم که آنچه تافته ای / بر گردنت کمند شود

باد غرور در سر تو، / کور است چشم باور تو
پیلی که اوفتد به زمین / حاشا دگر بلند شود

بر سر کله گشاد منه، / خاک مرا به باد مده
ابر عبوس اوج - طلب / پابوس آبکند شود

بس کن خروش و همهمه را، / در خاک و خون مکش همه را
کاری مکن که خلق خدا / گریان و سوگمند شود

***

نفرین من مباد تو را / زان رو که در مقام رضا
دشمن چو دردمند شود، / خاطر مرا نژند شود

خواهی گر آتشم بزنی / یا قصد سنگسار کنی
کبریت و سنگ در کف تو / خاموش و بی گزند شود

سیمین بهبهانی
۲۵ خرداد ۱٣٨٨


امروز علی خامنه ای در نهایت وقاحت در حالیکه ملت ایران و ازادیخواهان در سراسر جهان به سخنان او گوش میدادند با بیشرمی گفت که در جمهوری اسلامی کسی اهل تقلب و خیانت در امانت نیست و به همه معترضین اتمام حجت کرد و گفت اگر از امروز خون کسی ریخته شود مسئول شمائید؟
باین ترتیب نه تنها ملت راهمچون یک دشمن تهدید به مرگ کرد بلکه با صراحت به انها اعلان جنگ داد
امروز تاسوعای خیل جوانان جان برکفی است که با دست خالی در برابر یزید زمان ایستاده اند و از حق خودشان دفاع میکنند
او اینک میرود تا در صفحات سیاه تاریخ نامی از خود در ردیف منفورترین حاکمان خون اشام دست و پا کند
خامنه ای و سپاهیان کور دل او ووزرای بی ریشه و بن او و حزب سیاه فاشیست بسیج که تا کاسه سر و با پول ربوده شده از مردم مسلحند از یکطرف و نیروهای ازادیخواه و پاک سرشت و جوانان شیردل و شیرزنان غیور در طرف دیگر
سرنوشت فرداو روز بعد وروزهای دیگر را رقم میزنند

یک شیرزن جوان که شاید سنش به بیست سال هم نرسد و همه ثانیه های زندگیش مملو از فشار و تحقیر این حکومت ضد بشری است برای خودش و ذهن های بیدار و قلبهای پر طپش و اکنده از عاطفه مردم نگران جهان فردایش را اینگونه ترسیم میکند


من فردا در راهپیمایی شرکت میکنم.شاید راهپیمایی فردا به خشونت کشیده بشه.شاید من یکی از کسانی باشم که قراره کشته بشم. دارم تمام آهنگ های زیبایی رو که تو عمرم شنیدم دوباره گوش میدم.حتی میخوام چند تا آهنگ لوس آنجلسی بذارم و برقصم. همیشه دلم میخواست ابروهام رو تا جایی که میشه نازک کنم.آره ، فردا قبل از این که برم یه سری به آرایشگاه هم میزنم!چند تا سکانس محشر تو فیلم هامون هست، اون رو هم باید ببینم. یه سری به کتابخونه ام باید بزنم، شعرهای فروغ و شاملو ارزش خوندن دوباره رو دارن. آلبوم عکس های خانوادگی رو هم باید بشینم و از اول ببینم. دوستام، به اونها هم باید زنگ بزنم و ازشون خداحافظی کنم .از مال دنیا فقط دو تا کتابخونه دارم که به خانواده ام سپردم که کتاب ها رو به کی بدن .دو واحد دیگه دارم تا مدرک لیسانسم رو بگیرم ولی گور پدر مدرک. ذهنم حسابی مغشوشه. این جملات پراکنده رو برای نسل بعد نوشتم تا بدونن ما جو زده و احساساتی نبودیم.برای اینکه بدونن برای بهتر شدن زندگیشون هر کاری که از دستمون برمیومد انجام دادیم.برای اینکه بدونن اگر اجدادمون در برابر حمله عرب و مغول تسلیم شدن ولی در برابر استبداد تسلیم نشدن. این نوشته تقدیم به بچه های فردا

کپی نامه از سایت مردمی بالاترین