Tuesday, August 18, 2009

تحفه گندیده هزاره سوم در بغل برادران لاریجانی






ايران
يك روز پيش از 28 مرداد: چرا طرح براندازي حكومت دكتر مصدق به اجرا درآمد؟
18 اوت 1953 (27 مرداد 1332) خيابانهاي تهران پس از چند روز تظاهرات صدها هزار نفري نسبتا خلوت بود. زيرا شب پيش از آن، "لوي هندرسون" سفير آمريكا كه از خارج به تهران بازگشته بود به ديدار دكتر مصدق كه در منزل بود شتافته بود و به او متذكر شده بود كه تظاهر كنندگان اتباع آمريكا را آشكارا تهديد مي كنند و اگر تظاهرات [ضد شاه و ضد استعمار و سلطه] ادامه يابد دولت آمريكا ايران را "منطقه ناامن" اعلام خواهد كرد و اتباع خود را از اينجا خارج خواهد ساخت. با اين كه دكتر مصدق متوجه طرح نقشه بر ضد خود بود، از مردم خواست كه از تظاهرات دست بردارند و به ماموران انتظامي هم دستور داد كه مانع ادامه تظاهرات شوند و اين همان وضعيتي بود كه طراحان نقشه براندازي آرزوي آن را داشتند. مولفاني كه بعدا در اين زمينه كتاب نوشته اند متذكر شده اند كه اگر كارگران دو كارخانه هم در خيابانها بودند، توطئه 28 مرداد نمي توانست به اين آساني به نتيجه برسد - دكتر مصدق در صفحه 182 خاطرات خود نوشته است كه هندرسون مانند "گريدي" سفير سابق آمريكا در تهران بي نظر نبود و به همين سبب "ايدن" مقام انگليسي در كتابش از او سپاسگزاري كرده است. همان ايدني كه نوشته است جنبش مصدق نفوذ ما را در خاورميانه متزلزل كرده و ادامه حكومت او بر ايران براي انگلستان بسيار ناگوار است.
توطئه هاي انگلستان براي بركنار ساختن حكومت دكتر مصدق و فشار اين دولت به دولت آمريكا در انجام آن از همان نخستين روز ملي شدن صنعت نفت آغاز شده بود، ولي "ترومن" رييس جمهوري وقت آمريكا تا روزي كه بر سركار بود (20 ژانويه 1953 مطابق با 30 دي ماه 1331) زير بار براندازي دكتر مصدق نرفت، زيرا كه از قضاوت تاريخ مي ترسيد كه يك دولت ملي و دمكراتيك را ساقط كرده است. اما پس از اين تاريخ كه حكومت آمريكا به دست حزب جمهوريخواه (ژنرال آيزنهاور) افتاد ورق برگشت. مورخان فرصتهايي را كه در زير مي آيد باعث اقدام مشترك آمريكا و انگلستان و عاملان داخلي آنها در براندازي حكومت دكتر مصدق در 28 مرداد 1332 قلمداد كرده اند:

  • مرگ ناگهاني استالين و خروج كرملين از انسجام پيشين

  • پايان جنگ كره و كاهش گرفتاري هاي دولت آمريكا

  • روي كار آمدن ژنرال آيزنهاور در آمريكا كه سعي داشت هر چه زودتر حلقه محاصره شوروي با مهره گمشده ايران تكميل شود و آمريكا در منافع نفتي ايران شريك گردد.

  • سخت شدن اوضاع اقتصادي ايران بر اثر طولاني شدن محاصره اين كشور توسط انگلستان كه روي زندگاني روزمره مردم تاثير منفي گذارده بود و باعث دلسردي پاره اي از آنان شده بود

  • خريده شدن چند سياستمدار و گروهي از نشريات كه باعث اخلال در صفوف مليون شده بود و دكتر مصدق را ناچار كرده بود كه به كمونيستها (حزب توده) چراغ سبز بدهد كه سبب نگراني آمريكا شده بود.

  • آشنايي كامل ماموران اعزامي سيا (سازمان مركزي اطلاعات آمريكا) با سران و گردانندگان اوباش و اراذل تهران كه عوامل انگلستان معرفي كرده بودند و جمعي از افسران كه توسط مستشاران نظامي آمريكا در تهران انتخاب شده بودند.

  • تكميل شدن كار شناسايي هواداران قسم خورده و محافظان دكتر مصدق و توانايي آنان به دفاع، آزمايش استعداد اطلاعات شهرباني كشور با ربودن رئيس آن و كشف ضعف آن در جمع آوري اطلاعات.

  • موافقت انگلستان با شريك كردن آمريكا در بهره برداري از نفت ايران و سپردن جاي نفوذي اش به آن دولت در ايران آينده [حصول توافق كامل ميان دو دولت].

  • تزلزل روز افزون شاه و بيم تسليم شدن او به خواستهاي دكتر مصدق كه در آن صورت برگ برنده بازي براي هميشه از دست مي رفت.

  • ترس از جهاني شدن جنبش ناسيوناليستي دكتر مصدق كه نمونه اش در مصر آشكار شده بود و ترس هميشگي استعمار از ناسيوناليسم يعني نيرومند ترين عامل ضد دخالت خارجي و ضد استثمار و تحقير ملت.

  • روزنامه هاي غرب در آستانه براندازي 28 مرداد 1328 اين عكس قديمي دكتر مصدق با سادچيكف سفير شوروي در تهران را به نشانه صميميت رهبر وقت ايران با دولتهاي چپگرا و سوسياليست چاپ كرده بودند تا هرگونه اقدامي بر ضد وي توجيه شود ، حال آن كه دولت وقت شوروي در زمان حكومت مصدق كه ايران به علت تحريم اقتصادي نياز به پول داشت حاضر نشد طلاهاي ايران پس بدهد ولي پس از بازگشت شاه به قدرت آتها را مسترد داشت. از دير زمان گردانندگان سياست خارجي شوروي وجود دولتهاي ملي گرا ( ناسيوناليست ) و تا حدي ليبرال را مانع از پيشرفت سوسياليسم مي پنداشتند . سادچيكف در دهه 1980 مشاور دولت كمونيستها در افغانستان شده بود


    لوي هندرسون سفير آمريكا در آستانه براندازي به تهران باز گشت و در ديدار شتابزده خود با دكتر مصدق اصرار كرد كه مانع ادامه تظاهرات صدها هزار نفري چپها در تهران شود و دكتر مصدق با قبول اين پيشنهاد و خالي كردن خيابانها به سقوط خود كمك كرد. هندرسون پس از براندازي ، معاون وزارت امورخارجه آمريكا شد


    فشار انگليسي ها و ترس ترومن از " قضاوت تاريخ "
    ترومن تسليم نظر چرچيل ، نخست در حمله نظامي به ايران از بصره و تصرف مناطق نفتخيز ، و سپس براندازي دكتر مصدق نشد
    "استيو ني ال Steve Neal" تاريخدان آمريكايي در تاليف 368 صفحه اي خود "هري و آيك Harry & Ike" ترومن و آيزنهاور را از لحاظ تشابه و تضاد در سياست و انديشه و سليقه بررسي كرده و در آن قسمت كه مربوط به براندازي دكتر مصدق است چنين نوشته است: اختلاف نظر ترومن و آيزنهاور بر سر حذف دكتر مصدق زياد بود. ترومن (از حزب دمكرات) زير فشار انگليسي ها كه مي خواستند دولت دكتر مصدق بر هر ترتيب حتي با لشركشي بركنار شود نمي رفت، اما آيزنهاور (از حزب جمهوري خواه) از همان آغاز زمامداري در ژانويه 1953 در اين براندازي تسليم نظر انگليسي ها شد. ترومن بارها به انگليسي ها گفته بود كه برانداختن دولتي كه برگزيده مردم و محبوب آنان است قضيه اي نيست كه به فراموشي سپرده شود و روزگاري پاسخ آن را با بهاي سنگين بايد داد، زيرا كه "تاريخ" و حافظه مردم را نمي توان پاك كرد. مولف در صفحات 296 و 297 كتاب خود پاسخ كتبي آيزنهاور به گوشزد برادر خود "ادگار" كه حرفهاي مردم را برايش نوشته بود به عنوان سند به اين شرح چاپ كرده است: در ژانويه 1953 ما با خطر فوري از دست دادن ايران، واقع در منطقه اي با 60 درصد ذخاير نفت جهان، رو به رو بوديم و اينك اين تهديد را عمدتا از ميان برداشته ايم و ... كه اشاره به براندازي حكومت مصدق در 28 مرداد (19 اوت 1953) است.
    ترومن و دين آچسن در حال تبادل نظر در كاخ سفيد


    از ديدگاه دين آچسن: راههايي كه به 28 مرداد ختم شد
    دين آچسن وزير امور خارجه وقت آمريكا
    دين آچسن Dean G.Acheson دولتمرد معروف آمريكايي كه در جريان جنگ جهاني دوم از دستياران دو رئيس جمهوري اين كشور بود و از سال 1949 تا 1953، در حساسترين سالهاي قرن بيستم وزارت خارجه آمريكا را بر عهده داشت و در سال 1971 درگذشت سه كتاب از خود به يادگار گذارده كه به تازگي، " Chase" از محتويات اين سه كتاب و اسناد تازه و يادداشتهايي كه به دست آورده يك مجموعه "كتاب روي نوار ضبط صوت" مركب از 16 نوار 90 دقيقه اي تهيه كرده كه به شماره استاندارد بين المللي 0-7366-5554-9 ثبت و توزيع شده است.
    در اين نوارها حقايق فراوان درباره جنگ دوم، جنگ كره، پيروزي كمونيستها در چين، جنگ "هوشي مين" با فرانسه، قرار گرفتن دلار به جاي طلا، منظور از تاسيس بانك جهاني و صندوق بين المللي پول، ناتو، احياء آلمان و ژاپن و ... وجود دارد و در همه اين نوارها از ايران نام برده شده است مخصوصا نوارهاي چهارم و پنجم. در اين دو نوار آمده است كه پس از اشغال ايران توسط روسيه، انگلستان و آمريكا قرار بود كه بعد از پايان جنگ، با حفظ تماميت ايران، يك هيات امناء مركب از اين سه كشور امور ايران را زيرنظر داشته باشد! نفت ايران در اختيار انگلستان، نفت سعودي در كنترل آمريكا و نفت عراق و نفت احتمالي كويت در اختيار شركتهاي انگليسي و آمريكايي باشد كه پس از جنگ دو عامل باعث شد كه ايران از قرار گرفتن زير نظر هيات امناء سه گانه برهد. يكي مخالفت شديد "جورج كنان" استاد تاريخ، نويسنده و ديپلمات آمريكايي با آن بود كه افكار او سياست بعد از جنگ آمريكا را شكل داده و باعث انحلال شوروي، شكست كمونيسم و ابر قدرت شدن آمريكا شده است. "كنان" ضمن تاكيد اين نكته به ترومن جانشين روزولت كه آرزوي روسها از زمان پتركبير رسيدن به آبهاي گرم خليج فارس بوده و در صورت تشكيل هيات امناي سه گانه؛ استالين ايران، عراق و تركيه را خواهد بلعيد، وي را از وارد بحث شدن در اين قرارداد كه با روزولت گذارده شده بود منصرف ساخت و عامل دوم تعلل روسها از تخليه ايران از نظاميان خود پس از پايان جنگ بود كه كار به اخطار آمريكا و طرح موضوع در شوراي امنيت و نيز فريب روسها توسط قوام السلطنه كشيد. لازم به يادآوري است كه انگلستان و روسيه، در اوايل قرن بيستم هم با ميانجي گري فرانسه، عملا ايران را ميان خود به دو منطقه نفوذ قسمت كرده بود.
    پس از جنگ، استالين خواهان تسلط بر تنگه هاي تركيه بود و در بسياري از كشورها از يونان و تركيه تا ايتاليا همه جا جنگ داخلي به راه انداخته بود. به دليل فقر عمومي و پيدايش يك طبقه ثروتمند كه از رهگذر جنگ و تورم پولدار شده بودند در همه كشورها از جمله آمريكا، كمونيسم هواداران فراوان پيدا كرده بود. جورج كنان راه حل مسئله را به اين صورت ارائه داد و گفت: استالين همانند يك رودخانه است و نمي شود با رودخانه مذاكره كرد كه فرضا طغيان نكند. بايد در برابر رودخانه سد ايجاد كرد و آن را تحت كنترل درآورد. استالين به علت افراط در دود كردن سيگار و عصبي مزاج بودن عمر طولاني نخواهد كرد و جانشينان او مردان ضعيفي خواهند بود و براي كاهش توجه مردم به كمونيسم بايد اين راهها را رفت: ارتقاء سطح زندگي مردم در همه كشورها مخصوصا كشورهاي مورد نظر استالين با دادن كمكهاي اقتصادي و اعزام مستشار مربوط، كاستن از فاصله فقير و غني با انجام اصلاحات اجتماعي، و نيز خواستن از دولتها كه بر روشنفكران سخت نگيرند و آنان را با رفتار خود نااميد و دلسرد نسازند، زيرا كه در هر جامعه، چشم و گوش توده ها به روشنفكرانشان است كه نبايد اين گروه كوچك را به خروش آورد و بالاخره يافتن يك راه سوم ميان كاپيتاليسم و كمونيسم براي اين ملتها است – همان راهي كه حزب سوسيال دمكرات آلمان (عالمان غربي آن روز) دنبال مي كند. اين پيشنهادها به مورد اجرا درآمد. شوروي محاصره شد. تخريب چهره كمونيسم آغاز گرديد كه بعدا تجمل پرست شدن جانشينان استالين خود به اين تخريب كمك كردند و به پيشنهاد "كنان" از رسانه هاي آمريكا خواسته شد كه در اجراي اين برنامه ها كمك كنند كه ياري آنها واقعا موثر افتاد. همه اين برنامه ها با ملي شدن صنعت نفت ايران با خطر جدي روبرو شد. زيرا انگلستان نفت ايران را از دست داد كه سهم آن كشور قرارداده شده بود و آمريكا ناچار شد دست آن كشور را در نفت عراق بازتر بگذارد. مصدق با منش خود كه به اصالت دمكراسي وفادار بود فعاليت حزب كمونيستي توده را كه توسط شاه غيرقانوني و منحله اعلام شده بود عملا آزاد كرده بود و با ادامه حكومت مصدق امكان به هم پيوستن حلقه هاي اتحاديه هاي نظامي ضد شوروي با ايجاد اتحاديه اي از انگلستان، عراق، ايران، تركيه و پاكستان وجود نداشت. ولي ترومن با طرح براندازي مصدق چندان موافق نبود، حق هم داشت. در آن زمان نيروي نظامي متعارفي استالين پنج برابر آمريكا بود و دست كم 200 بمب اتمي و از همه مهمتر صدها جت جنگنده ميگ داشت و در بكاربردن آنها هم خصوصا بر سر ايران ترديد به خود راه نمي داد. انگلستان هم مي ترسيد كه در هر جنگ اتمي شوروي و آمريكا، اولين نقطه اي كه روسها نابود كنند انگلستان باشد، كه عمر حكومت ترومن در بيستم ژانويه 1953 پايان يافت، استالين 43 روز بعد از درگذشت و جنگ كره كه آمريكا در آن گرفتار شده بود پايان يافت و دولت آيزنهاور در 19 اوت 1953 (28 مرداد) با كمك انگلستان به عمر حكومت مصدق پايان داد و به اين ترتيب مسائل نفت و تشكيل اتحاديه نظامي (سنتو) و سركوب حزب توده حل شد و ....

    اعدام شش افسر كمونيست ديگر
    در اين روز در سال 1334 خورشيدي ( 1955) يك دسته شش نفري ديگر از افسران عضو سازمان نظامي حزب توده به جوخه اعدام سپرده شدند . تا اين زمان دهها افسر كمونيست ايران به همين صورت اعدام شده بودند. از لو رفتن سازمان نظامي حزب توده يازده مي گذشت كه اين شش افسر اعدام شدند. با اين كه دولت وقت با دكتر مصدق مطلقا ميانه خوب نداشت ، عوامل آن براي كاهش ناراحتي ملت ايران از اعدام افسران توده اي كه از جوانان اين ملت بودند به طور غير مستقيم اشاره مي كرد كه اين افسران با توانايي كه داشتند بموقع از حكومت دكتر مصدق دفاع نكرده بودند.

    عقب نشيني شاه
    27 مرداد سال 1357 ( طبق تقويم آن زمان 2537 ) شاه در يك مصاحبه مطبوعاتي عمومي كه روز بعد متن آن در روزنامه هاي تهران انتشار يافت از تاكيدهاي پيشين خود عقب نشيني كرد و گفت كه جنبه فراگيري حزب رستاخيز تغيير يافته و او انتظار ندارد كه همه ( صد در صد ) ايرانيان وارد اين حزب شوند.
    شاه در اين مصاحبه ضمن تاكيد بر آزادي اظهار نظر و انتخابات بعدي ؛ همچنين گفته بود كه پيش از انتخابات ، با وضع قوانين تازه مطبوعات وانتخابات حدود آزادي ها روشن خواهد شد و افزوده بود كه گمان نمي برد بهايي كه براي آزادي پرداخته شود ، زياد گران باشد.
    وي در عين حال تهديد كرده بود كه او ، ميهندوستان و نيروهاي مسلح اجازه نخواهند داد وقايع پيش از 28 مرداد 1332 تكرار شود.
    شاه ضمن اشاره به گسترش خروج افراد و سرمايه ها از كشور گفت : شماري ترسو از سرو صداها ترسيدند و خانه و هرچه را كه داشتند فروختند و فرار كردند.
    مصاحبه شاه هنگامي برگزار شد كه مخالفت با او به اوج خود نزديك مي شد ، شهرهاي كشور مخصوصا اصفهان ناآرام بود و در تهران تظاهرات تقريبا به صورت روزانه ادامه داشت و مردم خود را براي يك تظاهرات وسيع در محكوم كردن براندازي 28 مرداد اماده مي ساختند و روزنامه ها برخلاف گذشته ، بيشتر گزارشهاي مربوط را عينا منتشر مي كردند.
    « تاريخ » نشان داد كه تصور و برآورد شاه از اوضاع درست نبود و او در 58 سالگي و پس از 37 سال سلطنت هنوز « روانشناسي ايراني » را نشناخته بود و برخلاف آن چه كه گمان مي رفت از فعاليت ها سياسي داخلي ، وفاداري مقامها و كاركنان دولت و رجال نسبت به خود و نيز سياست قدرت هاي جهاني اطلاع دقيق نداشت.

    يك سينما در مشهد آتش زده شد و سه نفر مردند
    27 مرداد 1357 در يك سينما در شهر مشهد يك حريق عمدي روي داد و سه تن در ميان شعله هاي آتش جان دادند. با اين كه اعلام شده بود و روزنامه هاي تهران هم نوشته بودند كه حريق با پاشيدن بنزين انجام شده و يك خرابكاري بوده است ، مقامات پليس و امنيت دولت وقت زنگ خطر را نشنيديد( يا نشنيده گرفتند ) و شب بعد سينما ركس آبادان آتش زده شد كه ضمن اين حريق، طبق گزارشها هفتصد تن كشته شدند و ....


    به نقل از سایت وزین
    http://www.iranianshistoryonthisday.com