Wednesday, December 02, 2009

اعتراض دانشجویان ایرانی پاریس و نماینده احمدینژاد 1

پيروزي ايرانيان در زاد روز نور و گرمي و تجديد حيات ايران

ورود پيروزمندانه "مرداويز" به اصفهان دوم دسامبر سال 931 ميلادي (آذرماه 310 هجري خورشيدي) مرداويز زياري حكمران و رهبر مردم مازندران، گرگان، گيلان و ري كه «تاريخ» از او به عنوان يك ايراندوست بزرگ انقلابي، يك رنسانسير و از بانيان تجديد استقلال و حاكميت ايران نام مي برد پس از بيرون راندن عوامل و نظاميان خليفه عباسي از كاشان، همدان و ديگر شهرهاي مركزي ايران و درهم كوبيدن آنان درنبردي در 49 كيلومتري اصفهان وارد اين شهر شد و آن را پايتخت همه ايران اعلام كرد.
در همين روز مرداويز در اجتماع مردم اصفهان كه براي ابراز احساسات نسبت به او گرد آمده بودند خطاب به آنان مطالب مهمي بيان داشت كه مضمون آن از اين قرار است:
«من و يارانم كه به خاطر گرامي ميهن، شمشير برگرفته و جان بر كف نهاده ايم در روز تولد نور و گرمي (روز آتش؛ روز نهم از ماه نهم سال ايراني ــ 9 آذر) كه روز خوش يمني براي ايرانيان بوده است در نزديكي اصفهان سپاهيان وفادار به خليفه را بشكستيم و از ايران گريزانديم. من از ديلمان برخاسته ام ــ از ميان مردمي شكست ناپذير. هيچكس به خاطر كارهاي غير ميهني كه تا به امروز كرده است؛ بازخواست و مجازات نخواهد شد. ولي از امروز مجازات خيانت به ميهن و همكاري با بيگانه؛ مرگ است. مي خواهم كه ازاين پس جز به پارسي سخن نگوييد و همه آيين ها و جشن هاي گذشته را كه ميراث فرهنگي مان و بازمانده از نياكان مان هستند به همان صورت و با رعايت اصالت هر چه تمامتر برگزار كنيد، ترس و دروغ را از خود دور سازيد كه مايه همه بدبختي ها هستند. مي دانيد كه من يك مسلمان هستم. برگزاري آيين هاي ملي با اسلام مغايرت ندارد. تا اين جشنها و مراسم را رعايت كنيم ايراني باقي خواهيم ماند. «گفتار نيك ــ كردار نيك ــ پندار نيك» يك اندرز نياكان مان است كه تمدن و بزرگي خود را بر پايه آن استوار داشته بودند و هرگاه كه از چارچوب آن خارج شدند آسيب ديدند. از رعايت اين اندرزها كسي آسيب نخواهد ديد. من همين امسال ــ 58 روز ديگر ــ در همينجا جشن سده را بر پا مي دارم تا يادآور سه آموزشي باشد كه ذكر كردم».
در اين اجتماع، ياران و پيروان مرداويز ازجمله برادران بويه حضور داشتند كه پس از مرگ مرداويز سراسر ايران را آزاد و بغداد را هم تصرف و خليفه را دست نشانده خود كردند.
مردوايز كه درسال 935 - چهار سال پس از ورود به اصفهان - در همين شهر به دست کارگران غير ايراني به دليل سختگيري نسبت به آنان در برپايي مراسم نوروز كشته شد. اصفهان در سال 641 ميلادي به دست اعراب مسلمان افتاده بود.
مرداويز جاه طلب نبود. او «ايران» را مي خواست و به آن عشق مي ورزيد، نه خودش را و دليلش شريك كردن نصر ساماني - ناسيوناليست ايراني ديگر در رهبري مناطق شمال خاوري ايران (خراسان بزرگتر ازجمله منطقه «فرارود») بود؛ زيرا هر دو داراي يك هدف بودند و آن آزادي و بزرگي ايران بود.
بوئيان ـ پيروان راه مرداويز ـ براي جداساختن ايران و فرهنگ ملي آن ازقلمرو اعراب؛ به گسترش و ترويج شيعه پرداختند و مراسم عاشورا بر پا داشتند كه مورخان، شيعه اثني عشري را از ناسيوناليسم ايراني كه در طول تاريخ بارها توان خود را نشان داده است جدا نمي دانند.
بوئيان حاکم بر بغداد حتي خليفه سني را مجبور ساختند كه روز عاشورا با پاي برهنه در خيابانهاي بغداد راه برود و در عزاي حسين بن علي (ع ) سينه بزند.