Sunday, April 22, 2007

برگرفته از روز و باین امید که این حرکت با جدیت وشدت از طرف همه آزادیخواهان پیگیری شود


قضات ايراني شريعت جديد اختراع کرده اند

لااستامپا: - یکشنبه 2 اردیبهشت 1386 [2007.04.22]

ايگور مان

شش پاسدارکه به قتل پنج نفر اعتراف کرده بودند، از سوي دادگاه عالي بخشيده شدند. اين يک خبر وحشتناک نيست. مسئله دليل اين بخشش است که آن را وحشتناک مي کند: متهمان، پنج نفر را که مهدورالدم بودند، يعني قتل آنها واجب است و خونشان ارزشي ندارد را بدون صدور حکم، کشته بودند. اين در حالي است که پاسدارها ابتدا به قتل محکوم شده بودند.

حکم اعدام در ايران براي کساني که اقدام به حمله مسلحانه کرده باشند، استفاده و پخش مواد مخدر، تجاوز به عنف، کودک آزاري جنسي، ارتداد، همجنس بازي، رايج است. هر حکم بايد توسط دادگاه و بعد از طي شدن روند دادگاه، صادر شده باشد. اين شش پاسدار نه فقط به اين دليل که بيگناه شناخته شده بودند، بخشيده شدند، بلکه به اين دليل که مطمئن بودند که اين دو زن و سه مرد که از اهالي روستايي در اطراف کرمان بودند، مفسد في الارض بودند و بايد از بين مي رفتند.

حالا اين متهمان که در زمان دستگيري بين 19 تا 22 سال سن داشتند، پيروزمندانه بخشيده شده اند. آنها کساني را که فکر مي کردند گناهي مرتکب شده اند را انتخاب مي کردند و بعد از اينکه با استفاده از زور از آنها اعتراف مي گرفتند، حکمشان را صادر مي کردند. چهار نفر از آنها را در يک چاه انداختند و دو زن را سنگسار کردند [؟]، زيرا فساد اخلاقي داشتند.

اين پرونده باعث بروز شايعات زيادي شد، روزنامه ها صحبت از شکاف ميان دستگاه قضايي کردند. دادگاه بدوي پاسدار ها را محکوم به اعدام کرده بود، اما دادگاه عالي اين حکم را باطل کرد و به دادگاه بعدي ارجاع کرد که در آن دادگاه بخشيده شدند. عاقبت روز 15 آوريل، سومين حکم قطعي صادر شد. با نگاهي به دفاعيات آنها مي شود فهميد که قضات يک اصل تعجب برانگيز، از خودشان در آورده اند.

قضات دادگاه عالي با اين حکم حيرت انگيزشان و بخشيدن متهمان، نشان دادند که تا چه حد از پاسداران مي ترسند. گفته اند که قاتلان، "انقلابيون وطن پرست واقعي"، بوده اند [؟]. قضات دادگاه عالي، با اين حکم انقلابي شان، يک اصل کاملا اشتباه را به زور وارد قانون کرده اند که اگر چنين براحتي مي شد آنها را کشت، جوري که انگار وجود نداشته اند؛ اما برعکس در روند قوانين مدني و اسلامي، قانوني وجود دارد که مانع از اين کار مي شود.

اين حکم دادگاه عالي، شايد دليل ساده اي داشته باشد. پاسداران، اساس انتخابات، و تنها نيروي مسلحي هستند که در اختيار احمدي نژاد است که احمدي نژاد رازي را که ديگر بر همه پوشيده نيست با آنان در ميان مي گذارد: او، احمدي نژاد، با مهدي موعود سخن مي گويد و الهام مي گيرد و احساس آرامش مي کند. بسياري در ايران، معتقدند که احمدي نژاد يک رئيس جمهور"زرنگ" است، که از سوي آيت الله خامنه اي برگزيده شده تا زير پاي رفسنجاني و دوستان مذهبي ديگرش را خالي کند. کساني که محتاطانه عمل مي کنند و سياست ديوار به ديوار غرب را در پيش گرفته اند تا با خطرات جدي مواجه نشوند.

حکم دادگاه عالي مسلما يک حرکت انقلابي بود: به اين قانون شريعت "من درآوردي" چه چيز ديگري مي توان گفت؟ در هر حال به شکلي پارادوکسيکال، يک بحران عميق بوجود آمده است. يکي توسط جامعه اسلامي با ذات خودش که اين بحران وارد تقدس دين هم مي شود. نام اين پديده، مدرن شدن است که براي اسلام، مثل زماني که در غرب پديد آمد، يک مرحله تاريخي است که فواد عالم آن را تراژدي و ماکس وبر آن را "بطلان سحر و جادو"، مي داند.

جهان اسلام همان دنيايي نيست که شصت سال در آن ناصر، پان عربيسم را تبليغ مي کرد و علم نجوم مستقل مانده و اميد را در دل ها روشن مي ساخت.

سوپر مارکت ها جاي بازار هاي قديمي را گرفته اند، کامپيوتر جاي چرتکه را گرفتا اند و شهر ها جوري تغيير شکل داده اند که فقط غباري از اسلام روي آنها نشسته است. حکم دادگاه عالي ايران نشان مي دهد که نجات دادن مظاهر فرهنگي با تظاهر به اينکه در اوج پست مدرنيزم هستيم، در کنار شريعت و راديکاليسم، کار دشواري است.

منبع: لاستامپا، 21 آوريل 2007