Friday, January 12, 2007

یورش نظامیان آمریکائی به کنسولگری ایران در اربیل کردستان مصاف از دیر بار پیش بینی شده بین آمریکا وایران را به یک واقعیت قابل لمس و خطرناک بدل کرده و حالا دیگر شاید برا ی آنچه که صلح میخوانیمش دیر شده باشد

ابراهیم نبوی نیز از شتاب ماشین جنگی آمریکا برای جدال با ایران خبرمیدهد واقعیتی که من چند ماه پیش در همین وبلاگ به آن پرداختم

ابتدا نوشته آقای نبوی و در انتها وب نوشته ام را که در تاریخ دوشنبه ۲۷ آگست 2006 نگاشته بودم


شنبه 23 دی 1385

وضعیت قرمز

PinkFloydTheWar.jpg

روزهای سختی در پیش است. ایرانی که امروز می بینیم، ممکن است آخرین روزهای ایرانی باشد که همه چیزش سرجای خودش است. ممکن است دیگر شاهد حاکمیت ایرانی که ایرانیان در آن می توانند احساس کنند در سرزمین خودشان هستند، نباشیم. مرا ریشخند خواهید کرد و خواهید گفت که مگر ممکن است بدتر از این که هست به سر کشورمان بیاید؟

می گویم که دقیقا همین است. ما وارد جنگ با آمریکا شده ایم؛ نه فقط جنگ با آمریکا، بلکه جنگ با تمام جهان، یا اگر کمی با تساهل سخن بگویم، می توانم بگویم که ایران وارد جنگ با جهان غرب شده است، جنگی که معلوم نیست الزاما تا چه زمانی طول می کشد. به گمان من ما مردم ایران حالا دیگر مانند افرادی که با چشم بسته وسط میدان مین رها شده اند، در دشتی بزرگ و بی نشان اند که هر گامی که هر کسی بردارد، ممکن است انفجاری را در پی داشته باشد. بی تردید، حکومت جمهوری اسلامی، نیروهای سیاسی درون حکومتی، منتقدان و مخالفان کشور و روشنفکران، اپوزیسیون و مردم ایران، هر کدام به نحوی و به میزانی در این فاجعه بزرگ مقصرند، خودکردگان بی تدبیری را مانندیم که در وضع بحران دچارمی شوند و لب به حسرت می گزند و ای کاش می گویند برای آنچه می باید می کردند و نکردند. تا دو سال قبل اصلاح طلبان می توانستند، از یک سال و نیم قبل ملت می توانستند، از شش ماه قبل میانه روها می توانستند، از دو ماه قبل راست ها می توانستند، می توانستند کاری کنند که چنین نشود، اما دیگر از کسی کاری ساخته نیست. ما به پایان خط رسیدیم. حالا دیگر وقت گله گزاری هم نیست، باید برای روزهای جنگ فکر کنیم.

ممکن است کاساندرای بدبینی به نظر برسم که با تلخ گوئی و سیاه اندیشی، آب در آشیانه شما می ریزم و خواب راحت را بر چشمها حرام می کنم. ممکن است فکر کنید دارم اغراق می کنم. ممکن است گمان کنید که می خواهم مردم را بترسانم تا آنان را به چیزی تحریک کنم، اما چنین نیست. این همان آژیر نحسی است که 18 سال است از حافظه ما پاک شده بود. صدای مجری رادیو قطع می شد و شنیده می شد که: توجه توجه، صدایی که می شنوید علامت وضع قرمز یا احتمال حطر است، محل خود را ترک کنید و به پناهگاه بروید....

این هشدار بسیار جدی است. نظر مشخص و صریح من این است که ما تمام شانس ها را از دست داده ایم و حالا دیگر آمریکا و سایر جهان قدرتمند به این نتیجه رسیده اند که حکومت ایران، یکی از عوامل اصلی تشنج در جهان امروز است و قصد دارند یا این حکومت را تسلیم قواعد بین المللی کنند، یا تمام قدرتی را که ممکن است در خدمت تشنج قرار بگیرد، نابود کنند. برای آن که خواب را از چشمان تان بیشتر بپرانم، می گویم که دل خوش نکنید که جهان قدرتمند فقط دولت و حکومت ایران را نابود می کند، نه، آنان هر ضربه ای که بزنند، به دلیل چسبیدگی نظام قدرت و جامعه ایران به کشور ایران و به مردم ایران می خورد. دیگر حتی ایرانیانی که بیرون ایران زندگی می کنند و حتی تابعیت ایران را هم ندارند، امنیت نخواهند داشت. من نمی دانم این فاجعه چند سال یا اگر خوش بین باشیم چند ماه طول می کشد، اما این را می دانم که به دلیل وضع بحرانی جامعه ایران و شکاف های فراوان در تمام عوامل متحد کننده ایران، با ضربه خوردن به حکومت موجود، تمام دستآوردهای صنعتی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی ملت ایران نیز در معرض انهدام است. در یک روند فرسایشی و فشار سنگین، ممکن است که کشور ایران مانند خانه ای کهنه که صاحبان آن در فرصت های درخشان اقدام به بازسازی آن نکردند، روی سر مردم آوار شود. این وضع خطرناک است. برای توضیح این وضع، به ناچار مواردی را روشن می کنم.

اول: حکومت ایران در طول قریب به سی سال گذشته، توسط دو گروه اداره شده است. گروه اول کسانی اند که ایران را کشوری با مردم مسلمان و با هویت ایرانی اسلامی می دیدند و ادامه عمر حکومت را در صورت بازسازی کشور و اصلاح آن میسر می دانستند و معتقد بودند ایران باید الگوی قابل قبولی از یک کشور مسلمان نشین باشد و گروه دوم کسانی که گمان می کردند و می کنند که روند اصلاح کشور مستلزم تجدید نظر در اصولی است که در صورت تغییر یا تجدید یا اصلاح آن، هویت حکومت شیعی جمهوری اسلامی نابود می شود. از منظر گروه دوم، ایرانی که بر آن نظام حکومت دینی و شیعی حاکم نباشد، کشوری نیست که لازم باشد آن را حفظ کرد و برای حفظ آن بتوان از معیارهای ارزشی و دینی و ایدئولوژیک حاکم صرف نظر کرد. این دو دیدگاه همواره در درون حکومت وجود داشته و همیشه در رقابت با هم بودند. در شانزده سال هاشمی و خاتمی گروه اول قدرت اجرایی را در دست داشتند، در دولت هاشمی اصلاحات اقتصادی محور ایجاد اقتدار قرار گرفت و زمانی که گروه دوم احساس کرد که ادامه اصلاحات اقتصادی ممکن است باعث حذف گروه دوم شود، با راندن هاشمی از سیاست خارجی، فرهنگ و سیاست داخلی او را خلع ید کرد و بتدریج او را خسته کرد و از صحنه راند. در دولت خاتمی نیز گروه اول اصلاحات سیاسی و اجتماعی را پی گرفت، اما پس از اینکه این اصلاحات باعث شد که گروه دوم خود را در معرض خطر ببیند، خاتمی خلع ید شد و رئیس جمهور خسته شد و گروه دوم قدرت را به دست نماینده شان یعنی آقای احمدی نژاد دادند.

دوم: گروه دوم، بنیادگرایانی هستند که به این نتیجه رسیده اند که اداره کشور با شراکت گروه اول ممکن نیست. آنان بر این گمانند که اصلاح منجر به فروپاشی می شود و گمان می کنند که لیبرالیسم اقتصادی هاشمی و دموکراسی دینی و سیاسی خاتمی، چنان که در اردوگاه سوسیالیسم باعث سقوط حکومت های ایدئولوژیک شد، در جمهوری اسلامی نیز همین کارکرد را خواهد داشت. آنان به این نظریه شناخته شده جامعه شناسی سیاسی معتقدند که اصلاحات در جامعه به دلیل خصوصیت الاستیکی جامعه، الزاما در همان جهتی که اصلاح گران قصد کرده اند پیش نمی رود و معمولا منجر به نغییر رژیم سیاسی می گردد. از همین رو، بنیادگرایان گروه دوم معتقدند که حوزه سیاسی باید از دست نخبگان خارج شده و در اختیار نظامیان وفادار و مردم فقیر قرار بگیرد. اقتصاد باید از دست تولید کنندگان و تاجران خارج شده و در اختیار شرکت ها و موسسات قابل اعتماد که توسط نظامیان اداره می شود قرار بگیرد و رسانه ها و فرهنگ باید از دموکراسی و خردمندی، پالایش شده و از یک سو به تولید سرگرمی و از سوی دیگر به رواج ترکیبی از سوسیالیزم و ناسیونالیسم عوام زده بپردازد. آنان معتقدند مرکز تنش را باید از داخل کشور به منطقه و یا جهان کشاند و بحران داخلی را به بیرون صادر کرد.

سوم: بنیادگرایان، به دلیل داشتن نگاهی آرمانگرایانه به برخی توهمات دچارند؛ یک توهم این که گمان می کنند جهان غرب در حال نابودی است و اگر نیروهای منتقد درون دنیای صنعتی رقیبی برای غرب لیبرالیست و دموکراتیک بیابند، به سپاهی که از شرق می آید می پیوندند و در نتیجه غرب دچار فروپاشی می شود و در یک پروسه چند ساله حکومت های چپ مانند ونزوئلا، نیکاراگوئه، بولیوی، شیلی و حتی فرانسه در انتخابات جانشین دولت های نزدیک به آمریکا می شوند. از سوی دیگر بنیادگرایان ایرانی چنین توهم می کنند که به دلیل نبودن هیچ رهبری قدرتمند و ثروتمندی در دنیای اسلام، حکومت دینی ایران می تواند رهبری ملت های جهان اسلام را عهده دار شود و در نتیجه دولت های وابسته به غرب که حاکم بر کشورهای مسلمان نشین هستند، تحت فشار نیروهای اسلامی یا تغییر ماهیت می دهند، یا سقوط می کنند. توهم دیگر اینکه به دلیل موقعیت ژئوپلیتیک ایران، آمریکا و متحدانش چون نمی توانند روی زمین با ایران بجنگند و مردم این کشورها در صورت جنگ دولت های شان را تحت فشار قرار خواهند داد، ایران می تواند در کوتاه مدت اختیار گلوگاه انرژی جهان را در دست گرفته و غرب محتاج انرژی را در یک پروسه چند ماهه فشار به زانو درآورد و با عقب نشینی آمریکا و متحدانش از منطقه، ایران با تسلطی که روی دولتها و افکار عمومی در خاورمیانه دارد، می تواند قدرت را در خاورمیانه قبضه کند و امنیت خود را برای همیشه تامین کند. تمام این توهمات بر توهم دیگری استوار است و آن اینکه کسانی که چنین می اندیشند، گمان می کنند این نقشه ها را فقط خودشان می دانند و دنیای غرب هیچ کدام از این چیزها را نمی داند و برای مواجهه با آن هیچ راهی را نمی اندیشد.

چهارم: گروه بنیادگرایان ایرانی، نه شاگردان مصباح یزدی هستند و نه نیروهای آبادگران اسلامی و نه اصولگرایانی که سالها در احزابی مانند موتلفه حضور فعال داشته و در حکومت همیشه حاضر بوده اند. همه اینها هستند، اما محور تمرکزشان اینها نیست. این گروه، در اثر نبوغ آقای احمدی نژاد در یک پروسه یک ساله به نظریه « فتح جهان» نرسیده است. این گروه مجموعه ای است از نیروهای نظامی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی که از یک سو شبکه ای از نیروهای اجتماعی را در بسیج رهبری می کند و از سوی دیگر با مجموعه ای از شرکت های اقتصادی، عظیم مهم ترین پروژه های عمرانی و صنعتی کشور را در اختیار دارد. روی کار آمدن احمدی نژاد حاصل تلاش این گروه بود و نتیجه حکومت یک ساله احمدی نژاد این بود که وزارت کشور را در اختیار این گروه قرار دهد تا کل سیستم امنیتی و پلیسی کشور را قبضه کنند و همچنین بخش اعظم درآمد ارزی کشور و ذخیره ارزی را در اختیار پروژه های شرکت های صنعتی نظامی گذاشت تا میزان کسانی که در صورت آسیب به حکومت دچار آسیب می شوند بشدت افزایش یابد. چنان که معلوم است بودجه سال آینده نیز انحصارا توسط سپاه پاسداران و بدون حضور همین دولت نظامی نوشته شده و قرار است بودجه در فرصتی کوتاه در اختیار مجلس قرار بگیرد، تا مجلس هم مجبور باشد سرنوشت اقتصادی سال آینده را چشم بسته در اختیار نظامیان قرار دهد.

پنجم: آنچه گفته شد مجموعه داده هایی است که هر ناظری که خبرهای ایران را دنبال کند، این داده ها را می تواند بیابد. اصلاح طلبان و نیروهای میانه رویی مانند کارگزاران و حتی اصولگرایان میانه رو نیز خود بارها در لابلای اظهارات مبهم و حتی صریح خود، بارها خطر این بحران را اعلام کرده اند. اما چنان که به نظر می رسد، تلاش احمدی نژاد و نظامیان این بود که پیش از آن که نیروهای میانه رو موفق به تغییر جهت برنامه بنیادگرایان شوند، بازی را به جنگ بکشانند. جنگ برای بنیادگرایانی که دچار توهمات فوق الذکر هستند، یک راه نجات است. راه نجات از فشارهای داخلی و بحران انتظارات جامعه، راهی که دولت در جنگ می تواند ضعف های خود را در اداره کشور بپوشاند و خواسته های دموکراتیک مردم را در سایه امنیت و شرایط جنگی قرار دهد. از سوی دیگر جنگی چنین می تواند هر دولت حاکمی را مورد حمایت ملتی قرار دهد که ناخودآگاه احساس ملی گرایی شان به سوی دوستی با حکومت و دشمنی با جهانیان پیش می رود. بدین ترتیب من گمان نمی کنم که دولت موجود در هیچ حالتی دچار ترس از جنگ بشود، چون خواسته دولت نظامیان این است که این جنگ اتفاق بیفتد.

ششم: اما، آمریکا، اروپا و جهان آرامش و پیشرفت خود را می خواهد و اگر احساس کند در معرض خطر نابودی است، تلاش می کند با کمترین زیان و در کوتاه ترین مدت خطر را کنترل کند و زمینه های آن را برای همیشه از بین ببرد. آمریکا و نیروهای متحدش حکومت و جامعه ایران را از نظر اقتصادی فلج می کنند و از نظر نظامی تمام ارتش ایران را زمین گیر می کنند. به گمان من آنان نه اینکه اختیار تنگه هرمز را در آینده در اختیار می گیرند، بلکه همین امروز نیز اختیار تنگه هرمز را در اختیار دارند. هر دولتی که با ایران نزدیک شود بسرعت تحت فشار قدرت های جهانی قرار می گیرد. سپاه پاسداران در هر جای جهان تحت تعقیب و مورد مواجهه قرار خواهد گرفت. آمریکا می تواند تمام پروازهای نظامی و حتی غیرنظامی ایران را متوقف کند و نیروی دریایی و هوایی ایران را از هر نوع تحرکی بازدارد و منتظر فرسودگی سریع همه چیز در ایران بماند. آمریکا فقط به دنبال یک سند کوچک برای ردیابی هر نوع حضور ایران در کمک به تروریست های خاورمیانه است. سازمان ملل با مدیریت جدیدش و قطع امید ایران از هر پانزده عضو شورای امنیت، تبدیل به یک شریک همراه با ماشین جنگی آمریکا و متحدانش شده است.

هفتم: بازی جنگ آغاز شده است. از یک هفته قبل دیگر شانس های مختلف ما تبدیل به گزینه های بسیار محدود شده است. دیروز خانم رایس و امروز آقای سولانا آخرین دعوت ها را از مسوولان ایرانی برای مذاکره کردند. در این حالت دیگر مذاکره برابری وجود ندارد، بلکه حکومت ایران فقط می تواند تسلیم خود را در برابر شرایط تعیین شده اعلام کند. ممکن است گمان کنیم که این سرنوشت جبارانه ای است، اما این انتخابی است که دولت ایران کرده است. دولت ایران نمی تواند از شورای امنیت انتظار داشته باشد آمریکا را محکوم کند، چرا که پیش تر از این اعلام کرده است که تصمیمات شورای امنیت هیچ اعتباری ندارد. دولت ایران نمی تواند از مجمع عمومی انتظار داشته باشد که در مقابل آمریکا و متحدانش بایستند، چون دو ماه قبل تصمیم مجمع عمومی و سازمان ملل را در مورد نقض حقوق بشر در ایران فاقد ارزش حقوقی دانسته است. حکومت ایران و حتی نیروهای میانه رو و اصلاح طلب ایرانی نمی توانند به نقض حقوق دیپلماتیک در حمله به کنسولگری ایران در عراق اعتراض کند و افکار عمومی آمریکائیان و مردم جهان را علیه این اقدام برانگیزد، چرا که ما سالها قبل سفارت آمریکا را در ایران اشغال کرده ایم و حتی امروز هم هیچ مقام مسوول و حتی اصلاح طلب ایرانی حاضر نیست آن را محکوم کند و معتقدیم که در آن شرایط این کار درست بود، چون سفارت آمریکا لانه جاسوسی آمریکا بود، آمریکا هم معتقد است که کنسولگری ایران لانه جاسوسی است. اصلاح طلبان ایرانی نمی توانند در مجادله آمریکا با ایران ادعا کنند که چون دولت ایران نماینده ملت ایران نیست، آمریکا نباید به جنگی دست بزند که باعث ضربه خوردن مردم می شود، چرا که ما اولا نمی توانیم ثابت کنیم که مخالفان حکومت اکثریت دارند، چرا که این مخالفان در انتخابات مخالفت خودشان را نشان نداده اند و اگر هم اعلام کنیم که هیچ امکانی برای اصلاح در ایران نیست، و ما نمی توانیم حکومتی که عامل تشنج جهان است، اصلاح کنیم، کسانی که احساس می کنند این تشنج امنیت شان را بخطر می اندازد، به ما می گویند اگر نمی توانید کسانی را که به شما حق انتخاب هم نمی دهند تغییر دهید، بروید کنار تا ما این حکومت را تغییر بدهیم. در این حالت ما نمی توانیم اعلام کنیم که این عمل دخالت آمریکا و متحدانش در مسائل داخلی ماست، چون دولت ایران در همین چند ماه اخیر صریحا در مسائل داخلی عراق و لبنان و فلسطین دخالت کرده است. ما حتی نمی توانیم اعلام کنیم که آمریکا حق از بین بردن کشوری مانند ایران را ندارد، چون ایران اعلام کرده است که قصد از بین بردن کشوری مانند اسرائیل را دارد. ما در فرصتی که به مدت یک سال و نیم داشتیم تمام اسلحه هایی را که می توانستیم با آن از خود دفاع کنیم، نابود کردیم.

هشتم: اما ایران نباید نابود شود. این را می توانیم بخواهیم، اما در جهان هیچ چیزی را نمی توان بی بها به دست آورد. هاشمی رفسنجانی و خاتمی همین امروز هم می توانند اگر قدرتی دارند، آن را بکار ببرند تا با ایجاد فضای سازش در میان قدرتمندان روحانی کشور جلوی دولت را بگیرند، اگر امروز از این قدرت استفاده نکنند بعید می دانم در هیچ زمان دیگری این قدرت قابل استفاده باشد. تاریخ مصرف قدرت این آقایان فقط تا چند روز دیگر است. مجلس هشتم فقط یکی دو هفته وقت دارد که جلوی جنگ را بگیرد و از حقوق ملت ایران حمایت کند. مجلس حتی اگر نتواند رئیس جمهور را برکنار کند، حداقل می تواند فرصت بیشتری را برای مردم فراهم کند تا آخرین تلاش شان را بکنند. آنچه می گویم انتظارات یا امیدهایی است که می دانم بسرعت در حال نابودی است.

نهم: حتی در صورت وقوع جنگ نیز داستان ایران تمام نمی شود. کسانی که نمی خواهند مرگ این سرزمین را ببینند، حالا دیگر وظیفه دشوارتری دارند. این وظیفه تلاش برای روشن کردن ذهن جامعه ایران از خطر مهلکی است که حالا دیگر سایه اش بالای سر ماست. جامعه ایران دچار خوابزدگی خطرناکی است که تمام قدرت او را در مهلکه مرگ از او می گیرد. چونان خواب زده ای که از وحشت بیداری و مواجهه با خطر ترجیح می دهد به خواب مرگ برود. خوابی در وضعیت قرمز.

دهم: ما همیشه در شرایط خطر به بدترین پناهگاهها می رویم، می توانیم مست باشیم و دیوانه وار و ناهشیارانه از خطر نترسیم، می توانیم تا سرحد مرگ آخرین لحظه های مان را لذت ببریم، می توانیم رادیوها را ببندیم و تلویزیون ها را خاموش کنیم تا خبرهای بد را نشنویم، می توانیم صدای موسیقی را چنان بلند کنیم که صدای آژیر خطر را هم نشنویم، می توانیم شوخی کنیم و بخندیم تا جلوی ترس خودمان و عزیزان مان را بگیریم، می توانیم خودمان را به هر نوع مخدری بسپاریم تا با توهمی دلپذیر جلوی ترس مان را بگیریم، می توانیم به جای خواندن خبرهای بد و ترسناک و واقعی بچه های لوس و ننری باشیم که تا پای مرگ هم با خودمان بازی کنیم و کابوس اقلیم مان را زیر مجموعه ای از دشنام ها بپوشانیم و بازی کنیم و بازی کنیم و بازی کنیم. می توانیم حتی تا لحظه ای که صدای بمب را می شنویم و نور تندی آخرین تصویر از جهان را به چشم ما می آورد، با موش کوچکی که در پناهگاه مان است بازی کنیم و آخرین ضربه را برای آخرین کلیک بزنیم. اما یادمان باشد، این خوابی بی فرداست. صدای آژیر وضعیت قرمز را بشنویم و از این وضع بترسیم. من می ترسم و امیدوارم شما هم آنقدر عاقل باشید که بترسید. فقط دیوانه ها از خطر نمی ترسند.

سید ابراهیم نبوی، بیست و سوم دی ماه


و اینهم نوشته من در تاریخ 27 آگست 2006


امروز دوشنبه ۲۷ آگست ۲۰۰۶


حالا دیگر ماشین تبلیغاتی آمریکا درهرفرصتی که بدست آورد در پی حقنه کردن این فکر است که ایران را باید تا قبل از دستیابی کامل
به تکنولوژی هسته ای و بمب اتم که آمریکا و اروپا حق انحصاری آنرا برای خود به ثبت رسانده اند!! مورد حمله نظامی قرار داد به این دلیل همه از هم میپرسند مثل اینکه حمله خواهد شد
واما از حمله به ایران چه کسانی سود خواهند برد؟ و چه کسانی به خاک سیاه خواهند نشست ؟
بی تردید در صورت ارتکاب چنین جنایتی
جنگ طلبان در ایران یعنی همان گروهی که از حمله عراق به ایران سودبردند وتمامی قدرت را از آن خود نمودند
از هم اکنون خیز برداشته اند که آخرین رمق ملت را به یغما ببرند و گرچه در انتخابات سال گذشته توانستند با تقلب و ریاکاری در آخرین لحظات آرا مردم را بنام خود ثبت کنند وبا با نوعی کودتای آرام توانستند پنجه برهمه مقدّرات مملکت افکنند
اما اینک میروند تا باهمکاری آنگروه دد منشی که در قم بسنگر نشسته اند وقداره بسته مدعی حکومت بی چون وچرای ولایت فقیه
هستند ولو بی رضایت و خواست مردم ، آخرین مراحل تکمیل حکومت دیکتاتوری خود یا بقول آن سردبیر چرکین وفحاش کیهان
اسلام ناب محمدی را پی ریزند و تسمه از گرده این ملت بکشند

گروه دوم دارودسته دیک چنی و مردان خبیث پنتاگن است که حالا دیگر نه بفروش اسلحه های خود از طریق بوش پدر ونه به غارت
نمامی منابع حیاتی مسلمانان از طریق هله برتون در خاورمیانه بسنده کرده
بلکه آنها با همکاری کشورهای باصطلاح نجات یافته از یوغ کمونیسم در حال شکل دادن به یک نظم جدید جهانی
به سرکردگی آمریکای چنی بوش و شرکا هستند
شعار آنان همان شعار پوشالی بوش رئیس جمهور است که همه دنیا را به بندگی میخواند
یا با مائید یا با تروریستها!!؟

واما بازندگان جنگ بی تردید ملتهای ایران و آمریکا و کل منطنقه خلیج فارس خواهند بود
همان طور که در جنگ عراق با ایران
زمانی که شیخان قداره بند درتقلای کسب مال٫ کرسی ریاست وکیاست را بر پشت خمیده ملت میکشیدند
مردم درمانده ایران به عزای جگر گوشه گان خود نشسته بودند

ملت آمریکا هم باید تاوان این ترس ساخته سیاستمداران سود جوی خودرا بپردازد هم از مال پیشکش دهد وهم خون جوانان بیگناهش
درکوه کمرهای ایران ریخته شود.

باید تا هنوز دیر نشده است دنیارا از این ورطه خطرناکی که هردو گروه قدرت طلب آزمند برایش تدارک چیده اند نجات داد