Friday, September 18, 2009

پارسي، دومين زبان كلاسيك و باستاني
زبانشناسان و اديبان اروپايي در پايان نشست سه روزه خود در شهر برلين كه در نيمه سپتامبر 1872 برگزار شده بود، زبان پارسي را در رديف زبانهاي يوناني، لاتين و سانسكريت، يكي از چهار زبان كلاسيك اعلام كردند. در اين اجلاس، زبانهاي هند ـ اروپايي مورد بررسي قرار گرفته بود. اين نشست، زبان پارسي را از لحاظ كلاسيك بودن، زبان شماره 2 (پس از زبان يوناني) قرار داد. زبان پارسي از اين لحاظ يك قرن از لاتين و 12 قرن از زبان انگليسي جلوتر است. در همين اجلاس، زبان اوستايي شاخه بدون متكلم زبان پارسي اعلام شد و گفته شد كه ريشه اوستايي از خراسان شرقي (بخش شمالي افغانستان امروز، تاجيكستان و فرارود) بوده و بنابراين، به احتمال زياد زرتشت در اين منطقه به دنيا آمده و از آنجا به آذربايجان رفته است. در تعريف، زباني را كلاسيك گويند كه اولا باستاني باشد، ثانيا ادبيات غني داشته باشد و ثالثا در آخرين هزاره عمر خود، تغييراتي اندك كرده باشد. بنابراين، قضاوت بر پايه ادبيات زبان و درصد تغييران آن در هزار سال پيش از زمان به قضاوت نشستن است. هيچ زباني در طول زمان مصون از تغيير نبوده است ولي هرچه كه اين تغييرات كمتر باشد، آن زبان كلاسيك تر است و استحكام بيشتري دارد. زبان ايرانيان و پارسي زبان اينك همان است كه فردوسي و حافظ به آن شعر گفته اند؛ همان واژه ها، عبارات و دستور زبان. در اجلاس برلين، زبانشناسان و اديبان پذيرفتند كه ادبيات فارسي در قرون وسطي در صدر ادبيات ساير ملل قرار داشته و ايران در آن قرون بيش از هر ملت ديگر شاعر، نويسنده و انديشمند (حكيم = فيلسوف) به وجود آورده كه سخنان و افكارشان تا ابديت شنيدني و پندآموز است.
در نشست هاي سالهاي 1922 و 1936 مقام زبان فارسي (مقام دوم) در ميان زبانهاي باستاني و كلاسيك هند و اروپايي بار ديگر تاييد شد.

رضا شاه زنداني انگليسي ها
نخجوان پاداش مرخص كردن سربازان وطن را هنگام دفاع گرفت ، از زندان آزاد و وزيرجنگ شد!
17سپتامبر 1941 (26 شهريور 1320) محمدرضا پهلوي در جلسه فوق العاده مجلس به رعايت كامل قانون اساسي سوگند خورد و شاه شد و قول داد كه اگر درگذشته اشتباهي صورت گرفته جبران كند.
24 ساعت پس از خروج رضا شاه از تهران، در گوشه و كنار شنيده مي شد كه وي آزاد نيست. گرچه آزادانه حركت مي كند، ولي عملا زنداني دولت انگلستان است و هر كجا كه اين دولت بخواهد او را خواهد برد و تحت مراقبت قرار خواهد داد و به احتمال زياد از ايران تبعيد و به يك مستعمره دور افتاده انگلستان فرستاده خواهد شد.
در همين روز سرلشكر احمد نخجوان كه پس از مرخص كردن سربازان پادگانها و بي دفاع كردن كشور از دست رضا شاه كتك خورده بود، خلع درجه و زنداني شده بود آزاد شد و ضمن تجليل از او!! پنج روز بعد دوباره وزير جنگ شد!. سرتيپ علي رياضي هم كه به همان دليل زنداني شده بود آزاد گرديد.
در همين روز نيروهاي شوروي و انگلستان به عنوان فاتح ايران وارد تهران شدند و اين شهر را به اشغال خود درآوردند و فرار اتباع آلمان و ايتاليا از ايران تسريع شد. محبوسين زندان قصر كه از اشغال تهران آگاه شده بودند قصد فرار داشتند كه به سوي آنان تير اندازي شد . باوجود اين ، بعداز ظهر اين روز دستور آزادي زندانيان ـ سياسي و عادي ـ صادر گرديد. اشغال نظامي تهران بر دامنه احتكار و به سبب آن گراني اجناس مورد نياز از جمله نان افزوده شد و گزارشهاي متعدد در زمينه ناامن شدن راهها و راهزني انتشار يافت و برنگراني مردم افزود. مردم عادى تا مدتها از رفتن رضا شاه ناخرسند بودند.

قرار بازداشت دكتر مصدق 29 روز پس اززنداني بودن صادر شد!
با اين كه دكتر مصدق از بيست و نهم مرداد 1332 زنداني شده بود، در اين روز - 26 شهريور - قرار بازداشت وي از سوي يك بازپرس نظامي به اتهام ضديت با شاه و قصد برانداختن سلطنت صادر شد و همان روز مورد تائيد دادستان ارتش قرار گرفت.
قرار بازداشت پس ازنخستين جلسه بازپرسي از دكتر مصدق كه 29 روز پس از زنداني شدنش انجام شد صادر گرديد.
وي به بازپرس كه طبق فرم چاپي بازجويي شغلش را پرسيده بود، خود را نخست وزير منتخب، و قانوني ايران معرفي كرده بود و دستگير كنندگانش را كودتاگران و عمال اجانب خوانده بود. تا اين زمان بسياري از همكاران دكتر مصدق دستگير و زنداني شده بودند. اسنادي كه بعدا انتشار يافت نشان داده است كه انگلستان اصرار بر مجازات دكتر مصدق داشت كه دست آن دولت را پس از 13 دهه از ايران كوتاه كرده بود.
دكتر مصدق هنگام انتقال از بازداشتگاه به دستگاه قضايي ارتش در 1332


دستگيري هاي خودسرانه مردم
17سپتامبر 1953 (26 شهريور 1332) دولت كودتا (ژنرال زاهدي) پس از اين احساس كرد تثبيت شده است به فرمانداري هاي نظامي كشور چراغ سبز داد تا هر كس را كه بخواهند بازداشت كنند و همان روز حسن صدر، سرلشكر مهنا و سرتيپ مدبر و ... به اتهام وفاداري به دكتر مصدق و هزاران تن ديگر از جمله دهها دختر 12 تا 14 ساله (!) و هفت ارمني ايراني به اتهام ضديت با سلطنت زنداني شدند. بسياري از اين دستگيري ها خودسرانه، دلبخواهي و بر پايه كينه و عداوت خصوصي و به منظور تسويه حساب هاي شخصي صورت مي گرفت. براي مثال: ماموران در معابر و اماكن عمومي هر جواني را كه سبيل پرپشت (اصطلاحا، استاليني!) داشت به اتهام كمونيست بودن مي گرفتند و بعدا از او مي خواستند ثابت كند كه كمونيست نيست!. روزنامه هاي باقيمانده زير سانسور شديد قرار گرفته بودند. دستگيري هاي انبوه و بي حساب، تهران و شهرهايي چون اصفهان را كه شهرت هواداري از مصدق داشت در وحشت فرو برده بود.

0 Comments:

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home